موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

بد برای همه، و بدتر برای کودکان

کودکان بدون طبیعت


در سالهای جنگ که هنوز زندگی شهری مثل این روزها نبود، بواسطه شغل پدرم به مدت چند سال آپارتمان نشینی را تجربه کردم. گرچه بیشتر اوقات بیرون از مدرسه من در بازی با هم سن و سالهای خودم و در باغهای اطراف آپارتمانمان گذشت و از این لحاظ با زندگی ماشینی امروز تفاوت داشت، اما این عیب را داشت که تعاملم را با پدر و مادرم کم کرد و از طرفی تا چند سال بعد که جنگ تمام شد و ما به منزلی ویلایی نقل مکان کردیم طعم واقعی زندگی طبیعی را نچشیدم. منزل جدید هم خانه ای سازمانی بود که دو حیاط بزرگ داشت. تقریباً شبیه چیزی بود که امروز به آن باغچه می گویند و ما در آن انواع درختان میوه مثل انار، زردآلو، توت سفید، شاتوت، پرتقال، لیمو و حتی موز هم کاشته بودیم. قسمتی هم برای انواع سیفی‌جات بود و قسمتی برای سبزیجات. و حصار باغچه را هم گلهای رز و درتخچه های شمشاد تشکیل داده بودند. هر چند روز یک بار بچه گنجشکی را می دیدیم که از لانه اش افتاده، یا جوجه بلبل خرمایی که تازه تمرینِ پرواز می کند، یا کبوتری که بالش شکسته و ...  . خود ما هم آلاچیقی بالای درخت داشتیم به سبک خانه خانواده دکتر ارنست.

هم‌نسلهای من که در شهرهای کوچک زندگی می کردند، هم همین خاطرات را دارند اما کودکان امروز، مخصوصاً در شهرهای بزرگ، حتی نمی‌توانند این زندگی را تصور کنند. جز اینکه تمام بازی آنها در اسباب بازی‌هایشان خلاصه می شود و تمام همبازیهایشان در والدینشان، همه دنیای کودکیشان در یک چهاردیوار کوچک محصور شده است. خانواده ها که می دانند دنیای بیرون حتی برای خود آنها هم امن نیست، چه رسد به فرزندانشان و هر روز خبرهای بد تجاوز و تعارض می شنوند، مقصر این قصه نیستند. اما بازنده این بازی بچه ها هستند.

چطور باید برای کودکی که تا به حال کندوی طبیعی عسل ندیده و طعم عسل و یا نیش صاحبش را نچشیده، چرخه طبیعی زندگی این حشره کوچک و مسئولیتمان را قبال آنها توضیح داد؟ چه انتظاری هست از کودکی که تا به حتی یک درخت نکاشته و آب نداده و بزرگ نکرده، که معنای مراقبت و مسئولیت را بفهمد؟ چطور باید بداند که دنیا نه از آدمها شروع می شود و نه به آنها تمام؟ و جز در فیلمها چگونه باید پرنده شکسته بالی را دیده باشد و تیمارش کرده باشد و حس خوب شدن و رهاکردنش را ادراک کرده باشد؟  

از همین حالا می شود گمانه زد که آینده از امروز بهتر نیست، مگر اینکه برای خودمان تصمیم بهتری بگیریم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

هیجان‌کوری یا آلکسیتیمیا چیست؟

آلکسیتیمیا


استفان دوبار ازدواج کرد. دوبار مراسم عروسی برگزار کرد و دوبار به خودش گفت: "کار درستی انجام می دهم". اما در واقع او از هیچ یک از آنها خاطره خوشی ندارد. در واقع هیچ خاطره خوشی از هیچ رابطه ای ندارد.

استفان با اولین همسرش در دوره پرستاری آشنا شد و پس از یک دوره طولانی نامزدی، در 22 سالگی با او ازدواج کرد. 3 سال بعد آنها از هم جدا شدند. استفان می گوید: او هیچگاه همسر مناسبی برای من نبود. 20 سال گذشت تا استفان دوباره بتواند با کسی پیوند زناشویی ببندد. در عکسهای عروسی دومش در تابستان سال 2009 می توان او را دید که لبخند بر لب دارد و شاد به نظر می رسد. اما این بار هم این وصلت، فرجامی جز جدایی نداشت. خودش می گوید لبخندهای آن روز لبخندهای آموخته شده بودند و هیچ احساسی پشت آنها نبود. من باید لبخند می زدم، چون دیگران از من این انتظار را داشتند.

اما شادی تنها هیجانی نیست که استفان با آن مشکل دارد. اشتیاق، شرم، تنفر، انتظار و حتی عشق. او این هیجان‌ها را درک نمی کند. " من فقط چیزی مبهم را احساس می کنم اما نمی توانم تشخیص دهم چه احساسی است". ترس، عصبانیت و گیج شدن تنها عواطفی هستند که استفان می شناسد. هر بار که او در موقعیت‌های احساسی قرار می گرفت، مثلاً وقتی که می خواست به کسی بگوید دوستت دارم، احساسی را در دل تجربه می کرد که برایش قابل تشخیص نبود و در نهایت به گیج شدن ختم می شد. با این وصف زندگی مشترک دومش هم در سال 2012 به پایان رسید. پس از جدایی از همسر دوم، استفان مدتها به رابطه خود فکر کرد و فهمید که مشکلی وجود دارد. او با یک روانپزشک ملاقات کرد. روانپزشک مشکل او را افسردگی تشخیص داد و برایش داروهای ضدافسردگی تجویز کرد. اما این داروها حال او را بدتر کرد. او در ژوئن 2015 در فیس بوک و توئیتر نوشت که قصد دارد خودکشی کند و پیش از اقدام به آن، کسی که استفان هرگز نفهید، چه کسی بوده به پلیس تلفن کرد و او را از مرگ نجات داد. پلیس او را به بیمارستان روانی تحویل داد و این بار بیماری او درست تشخیص داده شد: آلکسیتیمیا یا هیجان‌کوری (نارسایی هیجانی).


آلکسیتیمیا


حالا استفان در 52 سالگی می داند که دچار اختلال آلکسیتیمیا است. اختلالی که کمتر درباره آن تحقیق شده است و همین اواخر  در سال 2018 دکتر جوزف برد و همکاران او در دانشگاه آکسفورد پس از یک دهه پژوهش به آن سر و شکلی علمی داده اند. کلمه آلکسیتیمیا از ریشه یونانی به معنای "نبود کلمه برای هیجان" گرفته شده است. اما بر خلاف نام آن، پژوهشهای جدید نشان می دهند که این اختلال در واقع از عدم وجود یا ضعیف بودن عواطف و هیجانات سرچشمه می گیرد نه عدم وجود کلمه برای نامگذاری آنها. بهرحال هنوز هم در بسیاری از مراکز برای کمک به این بیماران برنامه شناخت عواطف مثلاً خواندن کتاب چرا عشق ارزشمند است نوشته سو گراهارد که به نوعی دایره المعارف هیجانهاست، پیشنهاد می گردد.

به جز آلکسیتیمیا دو اختلال مشابه دیگر نیز هستند که بیمار در شناسایی عواطف مشکل دارد: اختلالات طیف اوتیسم و اختلال شخصیت ضداجتماعی. در اختلالهای طیف اوتیسم تنها هیجانهای مرتبط با ارتباط و تعاملات اجتماعی ضعیف هستند ولی بیمار ممکن است هیجانات مختلف دیگر را تجربه کند. از سوی دیگر در شخصیت ضداجتماعی ندای وجدان یا هیجان همدلی و نوع دوستی وجود ندارند و یا بسیار ضعیف هستند.

بهرحال با پژوهشهای جدید، راه برای یافتن درمانهای جدیدتر اختلال هیجان‌کوری باز شده است. استفان اکنون با شناخت اختلال خود دریافته است که شغل پرستاری برای او مناسب نیست و پس از طی یک دوره آموزشی کوتاه مدت، اکنون به عنوان یک آزمونگر سیستمهای نرم افزاری کاری موفق را آغاز کرده است.


منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

یک داستان واقعی : مورد آمبر

مواد مخدر


خانم آمبر دستیار مدیر اداری در یک شرکت تولیدی بود که کار خود را بسیار رضایتبخش آغاز کرد. اما بعد از گذشت چند ماه رفتارهای عجیب و غریب او شروع شدند. تعداد تاخیرهای ورود و تماسهای او  مبنی بر کسالت داشتن، روز به روز بیشتر می شد. گرچه هنوز کیفیت کار او در سطح قابل قبولی قرار داشت، اما این بی نظمی‌ها‌ مدیرش را کلافه کرده بود. نکته‌ای که تقریباً همه دریافته بودند، این بود که این تاخیرها و مرخصی‌های استعلاجی معمولاً پس از دریافت حقوق یا علی‌الحساب بیشتر می شدند. از طرف دیگر خانم آمبر به رفتاری دیگر هم شهره شده بود: قرض گرفتن و پس ندادن و به همین دلیل هر کس سعی می کرد بهانه‌ای آماده داشته باشد تا بتواند از قرض دادن پول به او طفره برود.

چند ماه دیگر گذشت و رفتار خانم آمبر بیشتر تغییر کرد. بسیاری از پرسنل از طرز برخورد و نحوه صحبت کردن او خصوصاً در تلفن شکایت داشتند. اما مدیر اداری و مدیرعامل سعی می کردند از او حمایت کنند تا او دوباره بتواند به شرایط خوب گذشته برگردد تا اینکه یک روز خانمهای همکار گزارش دادند که او را در دستشویی، هنگام استشاق پودری سفید گیر انداخته اند. خانم آمبر اعتراف کرد که گردکوکائین مصرف می کند. او بلافاصله از کار اخراج شد اما چندین ماه گذشت تا جایگزین مناسبی به جای او گمارده شود.

مدیران همیشه آرزو می کنند که با پرسنلی که درگیر سوء مصرف مواد مخدر هستند، برخورد نکنند. اما با توجه به شیوع بالای مصرف این مواد، دیر یا زود برخورد خواهند داشت. متخصصین روانشناسی معتقدند رفتار سازمانی مدیران خانم آمبر مناسب نبوده است. آنها باید تمهیداتی به منظور آموزش‌ پرسنل و  ایجاد آگاهی درباره مضرات مواد مخدر و مشکلاتی که ممکن است در محیط کار برای آنها بوجود بیاورد، درنظر می‌گرفتند و از آن مهمتر از سازوکارها و آلارمهای هشدار دهنده مانند معاینات دوره‌ای یا سیستمهای پایش عملکرد پرسنل نیز استفاده می‌کردند و نکته آخر اینکه در یک سازمان نمی توان به انتظار نشست تا مشکلات خود به خود برطرف شوند و حتماً باید برای آنها چاره ای اندیشید. چه بسا در ابتدای مسیر بروز مشکل یک تذکر جدی می توانست آنرا به طور کامل برطرف نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

شبه برنامه چیست؟

شبه برنامه

دین آچسن وزیر خارجه ایالات متحده در سال 1950 میلادی در یک سخنرانی عمومی حوزه دفاعی کشورش را به گونه ای تعریف نمود که شامل دفاع از ژاپن می شد، زیرا در این سخنرانی هدف او نشان دادن رابطه کشورش با ژاپن بود. وی خطی را ترسیم نمود که بطور مشخص شبه جزیره کره را شامل نمی شد. وی در قسمت دیگری از سخنرانی اش گفت که ایالات متحده و هیچ دولت دیگری نمی تواند امنیت همه مناطق را تضمین کند. اظهارات وی کره شمالی را به اشتباه متقاعد کرد که می تواند بدون ترس از مداخله نظامی آمریکا به کره جنوبی حمله کند و رهبر کره شمالی در همان سال فرمان حمله ای را صادر نمود که به جنگ سه ساله دو کره انجامید. این اشتباه آچسن، در سیاست بین الملل به یکی از مثالهای کلاسیک در ارایه یک برنامه بد تبدیل شده است. به قول ریموند کوهن نویسنده کتاب قواعد بازی در سیاست بین الملل طرح آچسن بدترین طرح ممکن بود چرا که نه جامعیت ابهام را دارا بود و نه درستی دقت را. امروزه چنین طرحی را شبه برنامه می خوانیم.

شبه برنامه ها باعث می شوند سازمانها بدون اینکه بی برنامه به نظر برسند، عملاً هیچ برنامه ای نداشته باشند. اجازه دهید کمی بیشتر توضیح بدهم. می دانیم که برنامه در یک سازمان سطوح مختلفی دارد که از جامعیت به سمت اختصاصی بودن تسری می یابد: ماموریت، چشم انداز، ارزشها، موضوعات و اهداف استراتژیک، برنامه استراتژیک و برنامه های اقدام. هر چند برنامه استراتژیک در سطوح بالا بیشتر از جامعیت برخوردار است، اما آنچه اهمیت دارد این است که این برنامه باید حتماً به برنامه های اقدام منتهی شود. مشخصه برنامه های اقدام این است که دارای اهداف اختصاصی، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی و دارای محدوده زمانی هستند و روش رسیدن به این اهداف نیز کاملاً مشخص شده است. متاسفانه بسیاری از سازمانها در ایران این مفهوم را به درستی درک نکرده اند و به جای برنامه، شبه برنامه دارند. این موضوع باعث می شود که در برابر برنامه واقعی نیز مقاومت و تدافع داشته باشند و از این لحاظ حتی از سازمانهای بی برنامه نیز عقب‌تر باشند. شخصاً با شرکتها زیادی برخورد داشته ام که افزایش سود یا از آن مبهم‌تر ارتقاء بهره وری را برنامه اصلی خود در سازمان تلقی می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

کنترل انسانی، کنترل ماشینی، مساله این است

کنترل ماشینی کنترل انسانی


چند سال پیش وقتی صحبها دخترم را به مهد کودک می رساندم، موضوع جالبی باعث سرگرمی ما شده بود. پیش از آنکه به چهارراه مهدکودک برسیم، من باید حدس می زدم که پلیس ترافیک را کنترل می کند یا سیستم هوشمند. و اینکه همیشه حدس من درست از آب در می آمد، باعث شگفتی دخترم می شد. به مرور زمان موضوع برای خودم هم جالب شد. معیار پیش بینی من هم این بود که اگر ترافیک سنگین بود، پلیس کنترل کننده ترافیک بود و در غیر این صورت سیستم هوشمند آنرا کنترل می کرد.

پرسشی که برای خود من پیش آمده بود، این بود که آیا وقتی ترافیک سنگین است، پلیس وارد عمل می شود یا برعکس، وقتی پلیس ترافیک را کنترل می کند، به بالا رفتن ترافیک منجر می شود؟ با بررسی بیشتر متوجه شدم که معمولاً حالت دوم اتفاق می افتد و این نتیجه به پرسشی کلی‌تر منتهی شد:

آیا سیستمهای کنترل انسانی موثر هستند یا خیر؟ و آیا بهتر نیست با سیستمهای کنترل ماشینی جایگزین شوند؟

از آنجا که این بحث نیاز به دانش و تحقیقات بیشتری دارد، امروز قصد دارم با این مطلب بحثی دامنه دار را آغاز کنم و بنابراین در این پست نمی خواهم به نتیجه‌گیری جامع برسم و دوست دارم در آینده با تحقیقات بیشتر و استفاده از نظرات شما آنرا پربارتر کنم. در ضمن باید خاطرنشان کنم که مباحثه در این باب، همچنان در محافل و مجلات مختلف علمی جریان دارد و دیدگاههای سیسمتهای کنترل ماشینی و انسانی، هر یک طرفداران خود را دارا می باشد.

برای روشن‌تر شدن بحث ابتدا مختصات و محدودیتهای سیستمهای انسانی و ماشینی را مرور می کنیم:

انسانها: طرفداران سیستمهای کنترل ماشینی معمولاً خطاها و محدودیتهای ذاتی انسان را بر می شمرند:

1-      می دانیم که انسانها دارای خطاهای مختلفی هستند:

·         خطاهای حسی: حواس پنجگانه انسان به راحتی دچار اشتباه می شوند. این اشتباهات می توانند در سطح اندام حسی یا در انتقال دهنده ها و یا حتی در مغز باشند. فایل صوتی لورل/ یانی نمونه ای از خطای شنوایی و مثالهای خطوط موازی، پاره خطهای هم اندازه و اشکال همرنگ نمونه ای از خطاهای چشم هستند. برخی از خطاها مثل خطاهای تکمیل شکل، که در مغز اتفاق می افتند، خطاهای تکاملی هستند که به گونه ای متناقض برای پیوسته دیدن چشم و تشخیص اشیا ضروری هستند.

·         خطاهای شناختی: خطاهای شناختی خطاهایی هستند که از پیش فرض ها و طرحواره (Schema) های ذهن ما در هنگام پردازش داده ها نشات می گیرند و بر دو نوع هستند:

-  تحریفهای شناختی: پیش فرضهایی هستند که ذهن را به سمت نتیجه غیرحقیقی متمایل می کنند و انواع مختلف دارند، مثل ذهن خوانی، تفکر سیاه/سفید (یا همان تفکر همه یا هیچ)، تعمیم افراطی (نتیجه گیری کلی از یک اتفاق)، خرافه ها، بزرگنمایی/کوچک نمایی و ...


کنترل ماشینی کنترل انسانی


-  خطاهای سوگیری: ذهن انسان به صورت ناخودآگاه تمایل دارد نتیجه ای را بپذیرد که با عقایدش سازگارتر است.

·         خطاهای هیجانی: تصمیم گیری در شرایط هیجانی مختلف همچون غم، شادی، خشم و ...ممکن است به نتایج متفاوتی منجر گردد زیرا انسان از هیجانها و عواطفش جدا نیست.

2-      مولفه های انسانی دقتهای محدود دارند. مثلاً انسان در تشخیص سرعت، فاصله، تعداد و ... بسیار ضعیف عمل می کند.

3-      انسانها قدرت پردازشی پایینتری نسبت به ماشینها دارند. در آزمایشی که در انگلستان صورت گرفت، نشان داده شد که کنترل یک تقاطع قطار و خیابان توسط انسانها بهتر می تواند صورت پذیرد. اما اگر تعداد تقاطع ها دو یا سه برابر شود، کنترل آنها توسط انسان با مشکل مواجه خواهد شد.

 

ماشینها: طرفداران سیستمهای کنترل انسانی نیز روی محدودیتهای ماشین تاکید می کنند:

1-      گرچه ماشینها دارای دقت و حجم پردازشی بالاتری هستند ولی هنوز قدرت تحلیل همه جانبه مانند مغز انسان را دارا نیستند.

2-      قدرت تجربه پذیری و آموختن از اشتباهات هنوز در ماشینها مانند انسان نیست.

3-      با آنکه داشتن عواطف و هیجانها در انسانها نوعی عدم ثبات را ایجاد می کند، ولی به نوعی نقطه قوت انسانها نیز هست. تصمیم‌گیری ماشینی همانطور که از نامش پیداست، ممکن است بیرحمانه و غیرانسانی باشد. ماشینها فاقد وجدان هستند و این می تواند برای بشریت خطرناک باشد.


کنترل ماشینی کنترل انسانی


4-      ماشینها نمی توانند مسئولیت تصمیمات را برعهده بگیرند. تاریخ بشریت و آزمایشات مختلفی مانند آزمایش میلگرم یا دکتر جونز نشان می دهند که وقتی مسئولیت از انسانها گرفته می شود و صرفاً فرمانبری و تابع دستورات بودن از آنها انتظار می رود، چه فجایعی رخ می دهد. ماشینها ذاتاً تابع دستورات هستند و این خطر بالقوه را همیشه با خود دارند.

 

همانطور که پیشتر گفتیم در این مطلب قصد نتیجه نداریم، ولی آنچه از روندهای این دو جریان مخالف بر می آید، این است که هر یک درصدد رفع نقاط ضعف و نزدیک شدن به دیگری است:

·         ماشینها در حال نزدیک شدن به انسانها هستند. هوش مصنوعی با تقلید از سیستمهای عصبی و تصمیم‌گیری مغز انسان و استفاده از پردازشگرهای رشدکننده و یادگیرنده و با تکیه بر قدرت پردازشی بالا به سوی سیستمهای انسانی حرکت می کند.

·         انسانها با استفاده از ابزارهای پوشیدنی، سنسورهای تکمیلی، سیسمتهای پردازشی، سامانه های کاوش در داده ها و ... به سمت ماشینها حرکت می کنند.

و با این روندها، بعید نیست که سیستمهای کنترل آینده ترکیبی از انسانها و ماشینها باشند.


کنترل ماشینی کنترل انسانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری