پرسشهای دشوار کودکان


در مسیر رشد و یادگیری و بر اساس کنجکاوی ذاتی، گاهی کودکان سوالاتی می پرسند که والدین در پاسخ به آنها در می مانند. حتی برخی پرسشها، آنها را به خنده وامی دارد. ولی باید بدانیم که برای کودکان بسیار مهم است که پاسخ پرسشهای خود را بگیرند بدون آنکه نادیده گرفته شوند یا مورد تمسخر قرار گیرند.

برخی از سوالات دشوار کودکان از این قرارند:


۱-   "من از کجا اومدم؟"

توصیه این است که صادقانه پاسخ دهید ولی بیش از اندازه وارد جزئیات نشوید. مثلاً پاسخ می تواند این باشد:

"وقتی دو نفر همدیگر رو دوست دارن و با هم ازدواج می کنن، همدیگرو می بوسن و بغل می کنن. بابا سلولهاش رو به مامان می ده و این سلولها به سلولهای مامان وصل می شن و بچه توی دل مامان شروع به بزرگ شدن می کنه. اولش مثل یک ماهی کوچیک توی دل مامان شنا می کنه ولی وقتی بزرگ می شه، دل مامان دیگه جا نداره و بچه به دنیا میاد"



پرسشهای دشوار کودکان


البته برای کودکان بزرگتر بهتر آن است که درباره سلولهای اسپرم و تخمک توضیحاتی ارایه شود.


پرسشهای دشوار کودکان


۲-   " وقتی من بزرگ شدم، با مامان/بابا ازدواج می کنم؟"

بهتر است با مهربانی پاسخ دهید: نه و توضیح دهید:

"هر کسی توی خانواده نقشی داره. خواهر تو هیچ وقت نمی تونه پدر بشه و پدر هم هیچ وقت نمی تونه مادربزرگ بشه و تو هم نمی تونی همسر مامان/بابا بشی. وقتی تو بزرگ بشی، مامان/بابا دیگه پیر شده. تو بازم دوستش داری ولی باید با یک نفر جوون مثل خودت ازدواج کنی. شما عاشق همدیگه می شین و مامان/بابا هم می شه مامان بزرگ/بابابزرگ بچه هاتون"


پرسشهای دشوار کودکان


۳-   "چرا شما با هم دعوا می کنید؟"

وقتی والدین با یکدیگر مشاجره می کنند، کودکان به طور ناهشیار احساس گناه می کنند. لازم است به آنها بفهمانیم که مشاجره پدر و مادر بخاطر گناه آنها نیست. شما می توانید بگویید:

"آدم بزرگها وقتی با هم موافق نیستن، با هم بحث می کنن. مثل بچه ها که گاهی با هم بلند حرف می زنن، پدر و مادر هم با هم بحث می کنن ولی چون همدیگرو خیلی دوست دارن، تو رو هم خیلی دوست دارن، آخرش با هم کنار میان"



۴-   "چرا اون خانم اونقدر چاقه؟" یا " چرا اون آقا پاش اینجوریه؟" یا...

در اینجا نکته مهم این است که نباید کودک را در جلوی دیگران وادار به سکوت کرد. زیرا تحقیقات نشان داده است که اینکار به ناتوانی در انجام امور و کاهش عزت نفس در بزرگسالی منجر خواهد شد. بهتر است در اینباره پیش از آنکه این مساله اتفاق بیافتد با فرزندتان صحبت کنید و از قبل او را با جملاتی شبیه به این آماده کنید:

"آدمها با هم فرق دارن. یکی قدبلنده، یکی قدکوتاه. یکی چاقه، یکی لاغر. حتی ممکنه یکی مریض باشه. اگه با دست به کسی اشاره کنی، یا درباره اش بلند حرف بزنی، ممکنه ناراحت بشه. می تونی بعداً  به من بگی"

اما بهرحال اگر این اتفاق رخ داد و کودک در حضور کسی درباره ظاهرش سوال کرد، بهتر است با مهربانی همان توضیحات را به صورت مختصر بیان کنید و بعد بگویید: "بهتره بعداً درباره صحبت کنیم"


پرسشهای دشوار کودکان


۵-   " من رو بیشتر دوست داری یا خواهر/برادرم رو؟"

برادران و خواهران معمولاً بر سر تصاحب والدین با یکدیگر رقابت دارند. شما نباید یکی از آنها را الگوی دیگری معرفی کنید یا بگویید به دلیل رعایت ادب یا درس خواندن یا ... یکی را بیشتر دوست دارید. بهتر است چیزی شبیه این جمله بگویید:

"نه من هر دو شما رو مساوی و خیلی زیاد دوست دارم. هرچند ممکنه نوع دوست داشتنم برای هر کدومتون یکجور باشه. درست مثل تو که مامان و بابا رو به یک اندازه دوست داری. شما دو تا برای من و بابا/مامان خیلی عزیز هستید"


پرسشهای دشوار کودکان


۶-   "آقا دکتر من رو اذیت می کنه؟" یا "دکتر برام آمپول می زنه؟" یا...

برای فرزندتان توضیح دهید که درمان لازم و ضروری است و هرگز به ترسهای او نخندید. می توانید بگویید:

"دکتر به کسی آسیب نمی رسونه. کار دکتر مبارزه با میکروبها و مریضی هاست. گاهی ممکنه درد داشته باشه ولی اگر پیش دکتر نری، خوب نمی شی. من هم وقتی مریض بودم، مجبور شدم آمپول بزنم. اولش ترسیده بودم ولی بعد تونستم تحملش کنم. من مطمئنم تو هم می تونی"



۷-   "مامان/بابا، تو هم می میری؟" یا "مامان/بابا، من هم می میرم؟"

درباره مرگ به فرزندتان دروغ نگویید. آنها می توانند حقیقت را بپذیرند. به آنها بگویید:

" آدمها، حیوانات، درختها، گلها همه یک روز می میرن. این قانون طبیعته. دلیلش هم اینه که باید برای کسایی که به دنیا میان جا باز بشه. ما هم یک روز می میریم ولی حالا حالاها اتفاق نمی افته. من وقتی خیلی خیلی پیر شدم، یک روز از دنیا می رم. اون موقع تو دیگه بزرگ شدی. مثل الان من و تو خودت اون موقع بچه داری. بعد وقتی اونا هم بزرگ شدن و تو خیلی خیلی بزرگ شدی، تو هم دنیا رو ترک می کنی. ولی تا اون موقع کلی می تونی زندگی کنی و شادی کنی و چیزهای خوب یاد بگیری"



۸-   "چرا من رو ول می کنی می ری سرکار؟"

توضیح دهید شغل شما کاری است که باید انجام دهید. بعد روی لذتی که هنگام برگشت و دیدار دوباره خواهید داشت، تاکید کنید. مثلاً بگویید:

"من نمی خوام ولت کنم و برم سرکار ولی مجبورم و هیچ کاری هم نمی تونم بکنم. کار خیلی مهمه ولی غروب که برگردم، تو درو باز می کنی و همدیگه رو می بینیم و خوشحال می شیم. بذار یه کاری بکنیم. تو گردن بند من رو بگیر من هم اسباب بازی تو رو برمی دارم. این جوری فکر می کنیم پیش هم هستیم تا موقعی که من برگردم."



۹-   "چرا تو اجازه داری ولی من ندارم؟"

مهم است که کودک دریابد که نباید هر کاری که والدین انجام می دهند، را تکرار کند. علاوه بر آن، شما نیز از اینکه ایده آل به نظر نرسید، واهمه نداشته باشید. به عنوان مثال می توانید بگویید:

"بله من سیگار می کشم و بعضی وقتها تا دیروقت بیدار می مونم و کامپیوتر کار می کنم ولی من نمی خوام تو اشتباه من رو تکرار کنی. اینا عادتهای بد من هستن که من هم می خوام ترک کنم. چون می خوام آدم بهتری باشم."


پرسشهای دشوار کودکان


۱۰-  "اگر هیولای زیرتخت بخواد من رو بخوره، چکار کنم؟"

ترسهای کودکانتان را جدی بگیرید و به دنبال راه حلهای خلاقانه باشید. مثلاً بگویید:

"درباره هیولای زیر تخت بیشتر برام بگو."

و بعد:

"می دونی هیولاها از فرمول جادویی می ترسن؟ این ریموت کنترل رو بگیر. اینجا یک دکمه جادویی مخفی هست. اگر فشارش بدی هیولا ناپدید می شه"


پرسشهای دشوار کودکان

منبع: +