خانم آمبر دستیار مدیر اداری در یک شرکت تولیدی بود که کار خود را بسیار رضایتبخش آغاز کرد. اما بعد از گذشت چند ماه رفتارهای عجیب و غریب او شروع شدند. تعداد تاخیرهای ورود و تماسهای او مبنی بر کسالت داشتن، روز به روز بیشتر می شد. گرچه هنوز کیفیت کار او در سطح قابل قبولی قرار داشت، اما این بی نظمیها مدیرش را کلافه کرده بود. نکتهای که تقریباً همه دریافته بودند، این بود که این تاخیرها و مرخصیهای استعلاجی معمولاً پس از دریافت حقوق یا علیالحساب بیشتر می شدند. از طرف دیگر خانم آمبر به رفتاری دیگر هم شهره شده بود: قرض گرفتن و پس ندادن و به همین دلیل هر کس سعی می کرد بهانهای آماده داشته باشد تا بتواند از قرض دادن پول به او طفره برود.
چند ماه دیگر گذشت و رفتار خانم آمبر بیشتر تغییر کرد. بسیاری از پرسنل از طرز برخورد و نحوه صحبت کردن او خصوصاً در تلفن شکایت داشتند. اما مدیر اداری و مدیرعامل سعی می کردند از او حمایت کنند تا او دوباره بتواند به شرایط خوب گذشته برگردد تا اینکه یک روز خانمهای همکار گزارش دادند که او را در دستشویی، هنگام استشاق پودری سفید گیر انداخته اند. خانم آمبر اعتراف کرد که گردکوکائین مصرف می کند. او بلافاصله از کار اخراج شد اما چندین ماه گذشت تا جایگزین مناسبی به جای او گمارده شود.
مدیران همیشه آرزو می کنند که با پرسنلی که درگیر سوء مصرف مواد مخدر هستند، برخورد نکنند. اما با توجه به شیوع بالای مصرف این مواد، دیر یا زود برخورد خواهند داشت. متخصصین روانشناسی معتقدند رفتار سازمانی مدیران خانم آمبر مناسب نبوده است. آنها باید تمهیداتی به منظور آموزش پرسنل و ایجاد آگاهی درباره مضرات مواد مخدر و مشکلاتی که ممکن است در محیط کار برای آنها بوجود بیاورد، درنظر میگرفتند و از آن مهمتر از سازوکارها و آلارمهای هشدار دهنده مانند معاینات دورهای یا سیستمهای پایش عملکرد پرسنل نیز استفاده میکردند و نکته آخر اینکه در یک سازمان نمی توان به انتظار نشست تا مشکلات خود به خود برطرف شوند و حتماً باید برای آنها چاره ای اندیشید. چه بسا در ابتدای مسیر بروز مشکل یک تذکر جدی می توانست آنرا به طور کامل برطرف نماید.