شاید تا بحال با افرادی که دچار سانحه شده اند یا مورد تجاوز قرار گرفته اند، برخورد کرده باشید. این افراد تقریباً نمی توانند هیچ خاطره دقیقی را از اتفاق به یاد آورند و گاهی دچار اختلال حواس، کابوس شبانه و یا افسردگی می شوند. و حتی در موارد پیشرفته تر ممکن است دچار اختلالات شدید روانی مانند مسخ واقعیت یا اسکیزوفرنی شوند. سوانح رانندگی، تجاوز و ... نمونه هایی از تروما هستند. تعریف دقیقتر تروما را خواهیم دید. اما سوال اصلی این است که چه اتفاقی در مغز رخ می دهد که شخص نمی تواند به سادگی آنرا فراموش کند و بر آن فائق آید؟

ابتدا اجازه دهید نگاهی کلی به ساختار مغز بیاندازیم. مغز انسان از سه قسمت تکاملی تشکیل شده است:


اختلال استرس پس از سانحه


-      مغز باستانی که در اصطلاح تخصصی مغز خزندگان (Reptilian Brain) نامیده می شود. قدیمی ترین قسمت مغز است و از زمان اجداد خزنده انسان وجود داشته است. نقش آن برقرار سازی کارکردهای حیاتی بدن است. مثلاً کنترل گردش خون و ...

-      سیستم کناری  یا جانبی (Limbic System) این قسمت نیز بخش غریزی مغز به حساب می آید و عواطف و مهمتر از آن با لذت سر و کار دارد. به عنوان مثال اگر شما سگی را نوازش کنید، احساس لذت می کند و ناخودآگاه دم خود را تکان می دهد.

-      نئوکورتکس یا قشر جدید مغز: این بخش از مغز جایگاه منطق، تصور، برنامه ریزی و کنترل است و همانطور که انتظار داریم، پیچیده تر است. اما نکته جالب این است که علیرغم پیچیدگی و پردازش بالا، از آنجا که این بخش مغز هشیار عمل می کند، از سایر قسمتهای مغز کندتر است.

وقتی مساله بقاء و زندگی در میان است، بخشهای اولیه مغز (مغز باستانی و سیستم کناری)، بخش هشیار مغز را نادیده می گیرند.


اختلال استرس پس از سانحه

آمیگدال یک قسمت کلیدی در سیستم کناری مغز است. این عضو وظیفه ایجاد و ارسال آلارم خطر را بر عهده دارد. همانگونه که می دانیم 3 پاسخ ممکن در مقابل خطر ناگهانی وجود دارد: مبارزه کردن (Fight)، فرار کردن (Flight) و در جای خود خشک شدن (Freeze).

اختلال استرس پس از سانحه

اختلال استرس پس از سانحه

اختلال استرس پس از سانحه

وقتی آلارم خطر به صدا در می آید، خون و اکسیژن به ماهیچه ها هدایت می شوند، آدرنالین در بدن جاری می شود و همه سیستمهایی که نقشی اساسی در بقا ندارند، خاموش می شوند.

عضو دیگری که از زنگ خطر دستور می گیرد، هیپوکامپ است. بطور معمول وظیفه هیپوکامپ، ایندکس کردن خاطرات است به گونه ای که ما بعداً بتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم. اما در زمان خطر هیپوکامپ ایندکس کردن خاطرات را متوقف می کند که البته همین امر باعث می شود بعداً دسترسی به خاطرات دشوار شود. در عوض هیپوکامپ شروع به پمپ کردن کورتیزول می نماید. مهمترین خاصیت کورتیزول این است که باعث توقف احساس درد می شود و ما می توانیم روی نجات و بقاء تمرکز کنیم.


اختلال استرس پس از سانحه

مکانیزمی که شرح آن داده شد، یک سیستم ایمنی سنتی، تکاملی و البته سریع است که بدن به شکلی زیرکانه برای محاظت از خود بکار می گیرد.

 برای آنکه عملکرد قسمتهای مختلف مغز را بهتر متوجه شویم، مثالی می زنیم:

فرض کنید شما در کافی شاپ در حال صرف قهوه هستید. مغز باستانی ضربان قلب شما را مدیریت می کند. لذت نوشیدن قهوه توسط سیستم کناری پردازش می شود و نئوکورتکس مغز شما در حال برنامه ریزی برای کارهای آتی است. حالا فرض کنید کسی ناگهان از پشت، با جسمی سخت به سر شما ضربه ای وارد کند. چه اتفاقی می افتد؟ در این حالت بطور ناخودآگاه آمیگدال فعال شده و زنگ خطر را به صدا درمی آورد. پاسخی که شما می دهید به مغز منطقی شما بستگی ندارد بلکه به بخشهای غریزی مغز برمی گردد.


اختلال استرس پس از سانحه

ضربه خوردن از پشت سر نمونه ای از تجربه سانحه ای یا تروما است. وقایع دیگر نیز می توانند تروما ایجاد کنند. مانند: جنگ، تجاوز، تصادف با اتوموبیل و .... تروما وقتی اتفاق می افتد که شخص با واقعه ای خارج از کنترل غافلگیر می شود. در این حالت مغز غریزی کنترل کامل بدن را بر عهده می گیرد.

تروما می تواند به PTSD (Post Traumatic Stress Disorder) یا اختلال استرس پس از سانحه منجر شود. اجازه دهید این مفهوم را با ذکر مثالی روشن کنیم. فرض کنیم در خانه ای به طور معمول خانم خانه مسئولیت مدیریت داخلی و حفظ نظم خانه را برعهده دارد. ناگهان حادثه ای اتفاق می افتد. مثلاً سیم برق یکی از تجهیزات الکتریکی ناگهان آتش می گیرد. پدر خانواده به سرعت مدیریت امور را در دست گرفته و بعد از قطع فیوز مربوطه و دور کردن اعضای خانواده، دوشاخه برق را از پریز خارج می کند. بعد از مدتی اوضاع به حالت عادی بازمیگردد و خانم دوباره کنترل را در دست می گیرد. در عین حال هر دو به موضوع تکرار مجدد اتفاق، حساس هستند و در صورت استشمام بوی سوختگی مرد سریعاً عمل می کند تا حادثه دوباره اتفاق نیافتد. پس از چند روز این حساسیت نیز از بین می رود. تا اینجا مشابهت مثال را با عملکرد مغز دیدیم. اما اگر حادثه وسیعتر و دامنه تر باشد، چه اتفاقی می افتد؟ مثلا اگر آتش سوزی تمام خانه را دربرگیرد؟ مسلماً اوضاع در کوتاه مدت -و یا حتی هرگز - به حالت معمول بازنمی گردد. این اتفاق دقیقاً همان PTSD است.

حال دوباره به ساختار مغز بر می گردیم. در اینجا چند نکته دیگر وجود دارد:

-نخست آنکه پس از تروما مغز تلاش می کند اوضاع را به حالت عادی بازگرداند. بنابراین سعی می کند خاطرات پراکنده را مجدداً ایندکس بندی کند و مدتی آشفتگی کاملاً طبیعی است. اما اگر این آشفتگی یا درستتر نشانه های اختلال بیش از یک ماه بطول بیانجامند، می گوییم شخص درگیر PTSD شده است.

- دیگر آنکه اگر تروما خیلی شدید باشد، آمیگدال حساس شده و ممکن است بارها و بارها با تحریکهای کوچک و معمولی فعال شود. از سوی دیگر مفز خاطرات شدید تروما را با کلمه کلیدی خطر ایندکس می کند و بنابراین در کوچکترین خطر، خاطرات بیاد آورده می شوند.

- اگر تروما چندین بار اتفاق بیافتد مثل کودکانی که مورد آزار جنسی مکرر قرار می گیرند، PTSD پیچیده شکل می گیرد. زیرا مغز هنوز بر مشکل اول فائق نیامده است که مشکل دوم اتفاق می افتد. در این حالت مانند اینکه مغز اتصالی کرده باشد، تجربه تروما با هر ماشه چکان (Trigger) تکرار می شود. آلارم فعال شده و خاطرات که در مغز کناری هستند، تجربه می شوند. این ماشه چکان می تواند هر چیزی باشد: یک رنگ یا بوی خاص، یک صدا، یک احساس خاص و ...

اختلال استرس پس از سانحه

خب گفتیم که مطابق مرجع اختلالات روانی، اگر نشانه های اختلال حداقل یک ماه باقی بمانند، آنرا به عنوان PTSD تشخیص می دهیم. اما این نشانه ها چه هستند؟

-      افسردگی

-      گریه بسیار زیاد

-      و یا در آنسوی طیف بی احساسی کامل (Numbness)

-      کابوس شبانه

-      فلاش بک (تجربه مجدد تروما)

-      استرس

-      احساس بیماری

-      شرم یا گناه

-      عدم توانایی در کسب لذت جنسی

-      کناره گیری اجتماعی

-      حساس شدن به ماشه چکانها

از طرف دیگر این نشانه ها می توانند به مشکلات دیگری منجر شوند. مانند:

-      سوء مصرف الکل و داروهای فراموشی

-      آسیب زدن به خود

-      گسستگی از واقعیت

برخی از نشانگان می توانند مخصوص به ترومای خاص باشند. مثلاً برای کسانی که مورد آزار دهانی قرار گرفته باشند، ممکن است ترس از دندانپزشکی اتفاق بیفتد.  نشانه دیگری که بسیار مشاهده می شود این است که شخص دیگر شبیه حالت قبلی خود نیست و گاهی حالت گوش بزنگی پیدا می کند.

نکته مهمی که باید بدان توجه شود این است که افراد با یکدیگر متفاوتند و شما نمی توانید پیش بینی کنید که تروما چه تاثیری بر هر فرد خواهد گذاشت و حتی در یک فرد نیز ممکن نشانه ها از یک روز به روز دیگر تغییر کنند.

سوالی که بسیار پرسیده می شود این است که در برخورد با فردی که درگیر تروما شده است، چه باید کرد؟ و چطور می توان فهمید چه اتفاقی افتاده است؟

نخست آنکه اگر مشاهده کردید که شخص در حالتی بسر می برد که که از خاطرات تروماتیک پریشان شده است، سعی کنید با سوالات ساده و غیرحمایتی او را به اینجا و اکنون بازگردانید. سوالاتی مانند آیا تشنه هستی؟ یا یک لیوان آب می خواهی؟ و ...

دیگر آنکه انتظار یک داستان خطی و منطقی نداشته باشید. بپرسید اکنون چه چیزی را به یاد می آوری؟ سعی کنید سوالات به شکلی باشد که از قسمت غریزی مغز به سمت قسمت منطقی حرکت کنید. مثلاً بپرسید چه چیزی را به صورت فیزیکی احساس کردی؟ یا چه چیزی دیدی؟ (بجای آنکه بپرسید چه اتفاقی افتاد). حتی می توانید اتفاقات را از شخص جدا کنید. به گونه ای که انگار شخص فیلمی را مشاهده کرده است.

نکته آخر اینکه تمام این حالات واکنشهای طبیعی مغز برای حفاظت از خود است. با این نگاه سعی کنید شواهد لازم را خودتان پیدا کنید.

منبع: +