موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

از لجبازی تا تبهکاری

دریافت فایل صوتی: از اینجا


امروزه اهمیت دوران کودکی در شکلگیری شخصیت در باقی عمر برای همه مشخص شده و توجه والدین به مسایل تربیتی و روانشناختی هم افزایش پیدا کرده است. اما شاید به همین دلیل و یا شاید به دلیل گرفتاریهای زندگی مدرن، و یا به دلایل دیگر، شکایت از لجبازی و نافرمانی بچه ها هم زیادتر شده است. دانش امروزی می گوید که هر چند این مشکلات ریشه ژنتیکی دارند، اما با آموختن نحوه تعامل و برخورد والدین می توانیم تاثیر به سزایی در کنترل و حتی بهبود کامل در همان دوران کودکی داشته باشیم.

حالا بهتر است ببینیم این اختلالها کدامند:

در DSM5 که به نوعی مرجع اصلی اختلالهای روانشناختی محسوب می شود، یک گروه جدید به نام اختلالهای مخرب، کنترل تکانه و سلوک ایجاد شده است که به اختصار DIC نامیده می شوند. این گروه شامل:

-      اختلال لجبازی – نافرمانی

-      اختلال سلوک

-      اختلال شخصیت ضداجتماعی

-      اختلال انفجاری متناوب

-      اختلالهای کنترل تکانه از جمله آتش افروزی و اختلال اجبار دزدی

احتلالات مخرب، تکانشی و سلوک

آنچه همه این اختلالها را به مربوط می کند، آنست که همگی بر حول محور رفتار تکانشی و یا فقدان خودکنترلی می گردند. این اختلالها در بچگی و نوجوانی آغاز می شوند و در بزرگسالی تثبیت می شوند.

 

لجبازی – نافرمانی

این اختلال یا به اصطلاح تخصصی ODD با لجبازی، نافرمانی و رفتار مقابله ای تعریف می شود که مداوم و خیره سرانه باشد و با سه الگوی هیجانی، رفتاری و شناختی مشخص می گردد. از بعد هیجانی، در افراد ODD بخش تنظیم عواطف معیوب است و بنابراین نسبت به دیگران، ناخوشایند و تحریک پذیر می شوند و این عواطف در بعد رفتاری منجر به رفتارهایی چون مشاجرات مکرر، عصبانیت و عدم همکاری و همراهی با والدین، معلمین و ... می گردد. افراد ODD ممکن است عمداً اعضای خانواده و دوستان را بیازارند و با افرادی که می خواهند آنها را کنترل کنند، مقابله کنند. از بعد شناختی این افراد اغلب در دام الگوهای انتقادی و کینه توزانه می افتند و دیگران را برای رفتارشان سرزنش می کنند.

 اختلال لجبازی نافرمانی

اختلال سلوک یا CD

این اختلال مانند ODD است به جز آنکه در آن فرد با انسانها و حیوانات رفتاری بی رحمانه و مخرب دارد. از بین بردن اثاثیه، دزدیدن اشیاء و آسیب رساندن به حیوانات خانگی نمونه هایی از این دست رفتارند.  مشکلات سلوک به دو دسته شروع پیش از 10 سالگی و شروع پس از 10 سالگی تقسیم می شوند که ریشه هایی متفاوت دارند و بنابراین باید بررسی شود.

 اختلال سلوک

شخصیت ضداجتماعی

این افراد ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی را نادیده می گیرند و توان همدلی اندک و کنترل کم بر تکانه ها دارند. به دیگران آسیب می رسانند و رفتارهای خشن و حتی غیرقانونی از آنها سر می زند. بیش از همه بیماران، به آنها برچسب روانی داده می شود و بیش از سایر افراد اجتماع احتمال دارد که به زندان بیافتند و درگیر مسایل سوء مصرف مواد شوند.

این افراد غالباً از انجام اعمال خود پشیمان نمی شوند و به ندرت مسئولیت صدماتی که به دیگران وارد آورده اند را می پذیرند.

نکته جالب درباره این افراد این است که آنها می توانند ظاهری کاملاً موقر، موجه و بانزاکت داشته باشند و در همان حال برای خطرناکترین و تبهکارانه ترین اعمال برنامه ریزی کنند. به قول استاد گرامیم خانم دکتر رحمانیان در مواجه و جلسه با این افراد، نزدیکترین محل به درب خروجی را برای نشستن انتخاب کنید.

اختلال شخصیت ضداجتماعی

نکته دیگری که درباره سه اختلال لجبازی، سلوک و شخصیت ضداجتماعی وجود دارد این است که میان آنها ارتباطی مستحکم ولی یکسویه وجود دارد به این معنا که افراد ضداجتماعی، در نوجوانی سابقه مشکلات سلوک و مبتلایان به مشکلات سلوک نیز در کودکی سابقه لجبازی و نافرمانی داشته اند. هر چند که رابطه دوطرفه نیست و الزاماً هر ODD به  CD و  هر CD به شخصیت ضداجتماعی بدل نمی شود.

 

اختلال انفجاری متناوب (یا اختلال از کوره در رفتن)

در این اختلال که در اصطلاح تخصصی IED نیز نامیده می شود، فرد بصورت تکرارشونده و انفجاری عصبانی می شود و گاهی به خود و دیگران آسیب می رساند. این عصبانیتها معمولاً کوتاه و پیش بینی نشده است و می تواند در پاسخ به هر محرک واقعی یا ذهنی باشد و تقریباً همیشه نامتناسب با موقعیت است.

 اختلال انفجاری متناوب

گرفتاریهای دیگری در دسته DIC قرار می گیرند مانند جنون آنش افروزی (Pyromania) که شخص در برابر تکانه ذهنی قوی برای آتش زدن نمی تواند مقاومت کند و تنها با انجام آن احساس سبکباری و راحتی خیال دارد. این افراد معمولاً به مسایل مرتبط با آتش نیز علاقه مند هستند. مثلاً به گردش در اطراف ایستگاه آتش نشانی می پردازند یا ویدئوهای مربوط به آتش را در یوتیوب مشاهده می کنند. در سریال دکستر لیلا که Jaime Murray نقشش را بازی می کرد، به این اختلال مبتلا بود.

بطور مشابه در جنون دزدی (Kleptomania) فرد برای تسکین فشار تکانه های درونی و بدون گونه احتیاج مادی دزدی می کند. ماری در سریال Breaking Bad را به خاطر دارید؟

جنون دزدی - جنون آتش افروزی

درمان اختلالات DIC:

بطور کلی در دسته مشکلات مرتبط با تکانه، تغییر رفتار بیش از دارودرمانی موثر است و بطور مشخص درمان شناختی-رفتاری به عنوان درمان اول مطرح می گردد. همچنین آموزش مهارتهای اجتماعی و نیز مدیریت خشم نیز از جمله روشهایی هستند که به فرد مبتلا کمک می کنند.

اخیراً آموزش مدیریت والدین که به آنها می آموزد که چگونه نیازهای کودک خود را بشناسند و به آن پاسخ دهند، نیز مورد توجه قرار گرفته است که در مطالب آتی به تفضیل درباره آن صحبت خواهیم کرد.

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

اختلال یادگیری

دریافت فایل صوتی: از اینجا

امروزه سرآمدی و شایستگی فرزندان در مدرسه یکی از دغدغه های اصلی والدین است و آنها می کوشند از طریق پایش کودکان بر روند یادگیری آنها نظارت داشته باشند. این نظارت گاهی خود به وسواسی برای والدین بدل می شود و این نگرانی ایجاد می گردد که مبادا فرزندشان مشکل یا اختلالی در یادگیری داشته باشد. اما ببینیم چه چیز اختلال یادگیری محسوب می شود. کتاب DSM-V که مرجع اختلالات روانی محسوب می شود، اختلال یادگیری خاص (Specific Learning Disorder) را اینگونه تعریف می کند:

مشکل در یادگیری و توسعه مهارتهای خاص زیر حداقل به مدت 6 ماه:

-      خوانش پریشی (Dyslexia): مشکل در خواندن

-      نوشتار پریشی (Dysgraphia): مشکل در نوشتن

-      اختلال یادگیری ریاضی (Dyscalculia): مشکل در ریاضیات

ممکن است فردی به یکی از این اختلالات مبتلا باشد و ممکن است در 2 یا هر 3 اختلال درگیر باشد.

این اختلالها معمولا در سن مدرسه تشخیص داده می شوند زیرا کودک معمولا در آنجا برای اولین بار ارزیابی می گردد.

اختلال یادگیری خاص

اکنون می خواهیم نگاهی دقیقتر به هر یک داشته باشیم.

خوانش پریشی: همانطور که گفتیم مشکل در خواندن است و اگر به آن توجه نشود، معمولا در تمام عمر باقی می ماند. سایر مشخصات از قرار زیرند:

-      این اختلال بر ارتباط کلامی و نوشتاری اثر می گذارد زیرا در شناسایی حروف و کلمات اشکال وجود دارد و فرد ناگزیر است، کُند، نادرست و با تلاش زیاد بخواند.

-      معمولاً شخص برای جبران این نقیصه، کلمات را حدس می زند.

-      نحوه بیان و آوای جملات و کلمات اشتباه است.

-      ممکن است فرد در پیشوندها و پسوندها و هجی کردن کلمات دچار خطا گردد.

-      نکته مهم دیگر آنست که مشکل در خواندن باعث می شود، فرد در فهم آنچه می خواند، ناتوان باشد. زیرا تمرکز روی کلمات باعث می شود، معنای کل جمله را درک نکرده و از سوی دیگر ترتیب جملات و اتفاقات در ذهنش آشفته شود و در نهایت توانایی استنتاج معنا از نوشته ها را از دست بدهد.

 

نوشتار پریشی: همانطور که گفتیم این اختلال مشکل در نوشتن است که شامل موارد زیر است:

-      ضعف در هجاکردن یا دستور زبان

-      ضعف در نوشتن با دست و این در حالی است که سایر فعالیتهای حرکتی مشکلی ندارند. مثلا کودک به آسانی از قیچی استفاده می کند.

-      این افراد در زبانهای لاتین با حروف بزرگ و کوچک و در زبان فارسی با جدانوشتن و چسباندن کلمات مشکل دارند.

-      نوشتنشان بسیار کند و طاقت فرساست. این حالت به خستگی نوشتن (Writing Fatigue) موسوم است.

-      و یک مشکل کلی این افراد گرفتاری در پیاده سازی افکار بر روی کاغذ است. به عبارت بهتر مبتلایان به این اختلال، فکر کردن و نوشتن را نمی توانند بصورت همزمان انجام دهند.

-      و در نهایت نوشته هایشان فاقد انسجام و شفافیت معنایی است.

اختلال یادگیری ریاضی: این اختلال در واقع ضعف در فهمیدن اعداد، اندازه و ارتباط آنهاست:

-      مهمترین و رایجترین گرفتاری،  مشکل در حس عدد (Number-Sense) نامیده می شود که به معنای فهم تصویری اعداد و کارکرد آنهاست و اینکه اعداد چگونه در محور خطی قرار گرفته، سنجش گشته و کمّی می شوند.

-      این افراد در به خاطر سپردن قواعد ریاضی همچون فرمولها و معادله ها با دشواری روبرو هستند.

-      آنها نمی توانند مراحل استدلال ریاضی را دنبال کنند. زیرا منطق پشت آن را نمی فهمند و بنابراین غالباً آنرا طوطی وار حفظ می کنند.

-      و در نهایت در بررسی تحلیلها، اشکال، آمایه ها و نمودارهای آماری و همچنین در اندازه گیری دستورات غذایی و ترکیب مواد و ... با اشکال مواجه اند.

 

دو نکته ای که برای هر سه اختلال قابل تامل است:

نخست آنکه آنها بر اثر بهره هوشی پایین یا عدم علاقه به یادگیری ایجاد نشده اند و در واقع ارتباطی میان این دو عامل و بروز اختلالات یادگیری وجود ندارد.

و دوم اینکه با روشهای درست آموزشی فرد می تواند در این مهارتها توانا گردد.

یک روش آنست که تغییرات کوچکی در روش تدریس ایجاد گردد. به عنوان مثال:

برای مبتلایان به خوانش پریشی می توان موارد زیر را بکار برد:

-      آزمونهای بدون زمان

-      آزمونهای شفاهی

-      فایلهای آموزش تصویری

-      استفاده از نوشته هایی با قلم خاص که ممکن است آنرا راحتتر بخوانند یا در درازمدت با آن ارتباط برقرار کنند.

برای نوشتارپریشان می توان از موارد زیر استفاده کرد:

-      استفاده از کاغذ خط دار به ویژه کاغذ شطرنجی عریض

-      بکارگیری مداد یا قلم گیره دار خاص که با آن راحت باشند.

برای مبتلایان به اختلال یادگیری ریاضی:

-      انجام بازیهای ریاضی

-      استفاده از اشیایی که در زندگی واقعی بکار برده می شوند. مانند دکمه ها و ... که برای آموزش اعداد می توانند مفید واقع شوند تا حس عدد ایجاد گردد.

اختلال یادگیری

به عنوان نکته پایانی، این واقعیت که در اکثر موارد، اختصاص زمان بیشتر برای انجام تمرینات خانگی و کلاسی و نیز استفاده از آموزش نفر به نفر می تواند در بهبود کامل اختلال موثر باشد.

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

معماری مغز کودک

دریافت فایل صوتی از اینجا


معماری مغز

دانشمندان معتقدند سالهای ابتدایی زندگی، معماری مغز ما را می سازد. این بدان معناست که مغز ابتدا متولد می شود و سپس بر اساس تجربیاتمان ساخته می شود. همانند خانه که به زیربنای محکم نیاز دارد، مغز نیز به پایه ای نیاز دارد که بر روی آن توسعه یابد و این تعامل میان کودک و مراقب اوست که معماری مغز کودک و در واقع آینده او را می سازد.

اما چگونه یک زیربنای مستحکم برای مغز کودک در حال رشد ساخته می شود؟

یک شیوه موثر روشی است که متخصصان مغز آن را تعامل رفت و برگشتی (Serve & Return) می نامند. یک مسابقه تنیس را بین کودک و مراقب تصور کنید که به جای آنکه توپ از روی تور بگذرد، یک نوع ارتباط دوسویه وجود دارد: از ارتباط چشمی گرفته تا لمس کردن و از خواندن گرفته تا بازیهای ساده ای چون دالی موشه (Peek a boo). تکرار رفت و برگشتی یک عمل ارتباطی ساده و ثابت، یک آجر در زیربنای مغز می گذارد.

راه دیگر که به مغز کودک در حال رشد شکل می دهد، استرس است. نوع خوب استرس مانند ملاقات افراد جدید و مطالعه برای امتحان، به رشد مغز کمک می کنند. زیرا کودک را در چیره شدن بر چالشها یاری می رساند.

استرس خوب

نوع دیگر استرس، استرس سمی (Toxic Stress) نام دارد و برای رشد مغز مضر است. اگر کودک با اعتیاد والدین، غفلت و سوء رفتار روبرو شود و مراقب دیگری به عنوان پشتیبان نداشته باشد، ممکن است زیرساخت رشدی مغز او آسیب ببیند و سلامت او تهدید شود. این امکان که زیربنای آسیب دیده بازسازی شود، وجود دارد ولی راه آسانتر، موثرتر و حتی ارزانتر، درست بنا کردن آن است.

یک راه دیگر برای ایجاد زیربنای مستحکم، آموختن مهارتهای اجتماعی و عاطفی پایه است. یک گروه مهم از مهارتها که دانشمندان آنرا کارکردهای اجرایی و خودتنظیمی می نامند، می توانند مانند کنترل ترافیک هوایی آموخته شوند. فرض کنید مغز کودک یک برج مراقبت در یک فرودگاه شلوغ است که باید به همه هواپیماهایی که فرود می آیند، بلند می شوند و همه سیستمهای پشتیبانی بطور همزمان توجه کند تا از تصادف جلوگیری کند. در واقع این فرآیند کنترل، یادگیری کودک است که باید فعالیتهای برنامه ریزی و بخاطرسپاری و تبعیت از قوانین همزمان صورت گیرند. مانند بزرگسالان، کودک به آنچه در اطرافش اتفاق می افتد، عکس العمل نشان می دهد و در همان حال با نگرانیها، وسوسه ها و اجبارها دست و پنجه نرم می کند. برج مراقبت کمک می کند کودک اطلاعات را تنظیم و دنبال کند، فعالیتها را اولویت بندی کند و بالاتر از همه راهی بیابد تا استرس را مدیریت کند و از برخورد روانی جلوگیری کند. داشتن این توانایی برای سلامت روانی امری لازم است.

برج مراقبت یادگیری

توانایی مدیریت و اولویت بندی باعث می شود کودک بر استرس سمی چیره شود و معماری مغز او مستحکم گردد. کسب این قابلیت به تنهایی برای کودک ناممکن است و این وظیفه ماست که مطمئن شویم کودکان تجربیات پرورشی لازم را دریافت می کنند. ما برای ساختن آینده بهتر نیاز داریم مغزهای بهتری بسازیم.


مغز سالم

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

اختلال دوقطبی: شیدای افسرده یا افسرده شیدا


دانلود نسخه صوتی از اینجا


اختلال دوقطبی

امروز نقدی خواندم بر فیلم "برادرم خسرو" که در آن شهاب حسینی نقش فردی را بازی می کرد که به اختلال دوقطبی مبتلا است و این بهانه ای شد که این بار موضوع صحبت را به این اختلال اختصاص دهم. البته قصدم به هیچ وجه این نیست که از الف تا یای این بیماری را بویژه از دیدگاه تخصصی بکاوم و بیان کنم. بلکه برعکس مرادم این است که آگاهی عمومی خوانندگان علاقمند را بالا برم.

شاید شما هم نام اختلال دو قطبی (Bipolar) یا مانیک دپرشن را قبلا شنیده باشید و بدانید که این اختلال به معنای جابجایی خلق، عواطف و انرژی بین دو قطب کاملا متضاد است ولی بهتر است بدانید که تغییرات لحظه ای، ساعتی و حتی تغییراتی که بر اثر اتفاقات معمول در زندگی رخ می دهد، به هیچ وجه به معنای اختلال دوقطبی در شخص نیست و حتی افرادی که به عنوان دمدمی مزاج (Moody) می شناسیم، هم بیمار دوقطبی به شمار نمی آیند. با این همه درصد مبتلایان به این بیماری، حتی در بین اختلالات روانشناختی هم قابل توجه است. درباره شیوع اختلال با توجه به اینکه تشخیص دقیق آن با دشواریهایی همراه است، آمار و داده های متفاوتی وجود دارد ولی بر اساس آمار موسسه ملی بیماریهای روانی آمریکا، شیوع سالیانه در آن کشور، 2.6% جمعیت بزرگسال می باشد که این عدد در ایران بر اساس آمارهای مختلف حتی از این هم بیشتر است.

نکته جالب درباره افراد مبتلا به اختلال بایپولار این است که آنها معمولا دارای بهره هوشی بالایی هستند و همین امر باور اینکه آنها به بیماری روانی دچار هستند را برای دیگران و حتی خود آنها مشکل می کند. معروف است که ناپلئون بناپارت، ایزاک نیوتن، ونسان ونگوک، ارنست همینگوی و وینستون چرچیل هم به این اختلال گرفتار بوده اند.

همانطور که قبلا اشاره کردیم، بیمار دو قطبی در دو حالت – و یا به عبارت بهتر در دو فاز- مختلف و متضاد به سر می برد که هر فاز حداقل از چند روز تا چندین ماه به طول می انجامد:

اول فاز افسردگی (خلق پایین) که دارای مشخصات زیر است:

-         ناامیدی و ناتوانی

-         فقدان انرژی و تمرکز روانی

-         و نشانه های فیزیکی شامل اشکال در خواب و خوراک که می توانند زیاد یا کم باشند.

نشانه های اختلال دوقطبی

دوم فاز خلق بالا یا شیدایی (مانیا یا هیپو مانیا: که شدت کمتری نسبت به مانیا دارد) که نشانه هایش از این قرارند:

-         احساس انرژی زیاد

-         وجد و شادی بی حد

-         خوشبینی غیرواقعی

-         اعتماد به نفس بالا

این نشانه های فاز شیدایی ظاهرا مثبت به نظر می رسند در حالی که اینطور نیست و ممکن است بسیار خطرناک باشند. مثلاً در این فاز بیماران:

-         به راحتی سرمایه گذاری های پرریسک انجام می دهند.

-         نسبت به آموختن نیازی در خود احساس نمی کنند.

-         پرحرف می شوند و در واقع فشار زیادی برای صحبت کردن در خود احساس می کنند (Pressure of Speech).

-         توهم بزرگمنشی پیدا می کنند به عنوان مثال گاهی فکر می کنند ماموریت فراانسانی و گاهی فکر می کنند قدرت فوق طبیعی دارند.

-         دچار پرش افکار و نیز سبقت فکر (Racing Thought) می شوند. یعنی هنوز فکر قبلی تمام نشده است، فکر بعدی به سراغشان می آید.

-         قدرت تصمیم گیری آنها پایین می آید زیرا به تبعات تصمیمات اهمیت نمی دهند.

-         بی مبالات می شوند. آداب را رعایت نمی کنند و از گفتن حرفهای بی ادبانه ابایی ندارند.

-         ممکن است کارهای خطرناک انجام دهند.

-         و یکی از مهمترین نشانه ها کم خوابی در بیماران شیدایی است. نکته جالب این است دو قطبی ها در هر 2 فاز با مشکل خواب دست به گریبانند. تفاوت این است که در فاز افسردگی، نیاز به خواب احساس می شود و در عین حال اشکال در خوابیدن یا خواب ماندن وجود دارد ولی در فاز شیدایی این بیماران نیازی به خواب احساس نمی کنند که این به نوبه خود بر نشانه های شیدایی می افزاید.

 

برای شناخت بهتر اختلال دوقطبی که خودش به دوقطبی نوع 1 و 2 تقسیم می شود، بهتر است نگاهی به نمودار زیر بیاندازیم:

 اختلالات خلق

همانگونه که می بینید:

-         افراد معمولی هم خلق بالا و پایین دارند. مثلاً با از دست دادن شغل ممکن است دچار افسردگی شوند.

-         در اختلال افسردگی ماژور، فرد بصورت طولانی دچار خلق پایین است.

-         در دو قطبی نوع 1، یک فاز شیدایی حداقل یک هفته ای داریم که البته می تواند تا 6 ماه به طول بیانجامد و یک فاز افسردگی 2 هفته ای (الزامی نیست).

-         در دو قطبی نوع 2، فاز افسردگی مشابه نوع 1 است اما خلق بالا دارای شدت پایینتری است.

-         در سیکلوتایمی یا خلق ادواری بصورت متناوب خلق بالا و پایین داریم که البته نسبت به دوقطبی شدت کمتری دارند.

اما شاید بپرسید چه چیزی باعث بوجود آمدن این اختلال می شود؟ هنوز علم نتوانسته است پاسخ دقیقی به این سوال بدهد. تنها می دانیم که هم ژنتیک و هم محیط در بروز اختلال موثرند. مثلاً بررسی ها نشان می دهد که اعضای خانواده شخص بایپولار 10 برابر بیش از دیگران احتمال ابتلا دارند. از سوی دیگر برخی از داروها (از جمله SSRI ها یا مهارکننده های بازجذب انتخابی سروتونین) می توانند شیدایی را فعال کنند که بیانگر تاثیر محیط است.

اما درمان اختلال دوقطبی چیست؟

از آنجا که این بیماری با اختلالهای اضطرابی، سوء مصرف مواد، بیش فعالی/کمبود توجه و اختلالهای شخصیت همبود است، به سختی تشخیص داده می شود. از طرف دیگر ممکن است در خلق پایین تشخیص افسردگی بگیرد که بسیار خطرناک است. علاوه بر آن متاسفانه هنوز برای این بیماری درمان قطعی وجود ندارد و در صورت تشخیص درست، تنها می توان آنرا مهار کرد.

در حال حاضر یکی از بهترین روشهای مهاری، دارودرمانی است.  لیتیوم که یک متعادل کننده خلق بشمار می آید و خصوصاً بر کاهش نشانه های شیدایی موثر است، از قدیمی ترین داروها و موثرترین آنها است. سایر داروها ضدروانپریشیها، ضدانعقادها، بنزودیازپینها و داروهای ضدافسردگی ها هستند که البته در مصرف آنها باید احتیاط کرد. زیرا ممکن است در فاز مانیک ایجاد اشکال کنند.

در بیماران دوقطبی، بویژه در زمان شیدایی، ملاحظات معمول در سایر بیماریهای خلقی مانند مباحثه درمانی (Talk Therapy) و درمانهای شناختی-رفتاری که کمک می کنند بیمار به ماهیت غیرعقلانی برخی افکار خود پی ببرد، موثر نیستند و بنابراین بهتر است پس از یک دوره دارودرمانی انجام گردند.

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

تکامل مغز؛ قسمت دوم: مغز بزرگ ما

دانلود نسخه صوتی از اینجا

بی شک مغز انسان پیچیده ترین ساختار در تمام کره زمین است و در عین حال انسان صاحب بزرگترین مغز نسبت به اندازه کل بدن می باشد. اما سوال اینجاست که این مغز بزرگ و پیچیده به چه کار می آید؟

همانطور که می دانید در طی تکامل انسان، مغز او حدودا 3 برابر شده است و این افزایش حجم و پیچیدگی، عمدتاً در زمانهایی اتفاق افتاده است که انسانهای اولیه با چالشهای محیطی جدید و موقعیتهای ناآشنا روبرو شده اند. اجازه دهید 3 دوره تکاملی را بررسی کنیم:

1)  از 6 تا 2 میلیون سال پیش: در این دوره انسانهای اولیه شروع به راه رفتن و ایجاد ابزارهای ساده کردند و افزایش اندازه مغز آهسته بود.

2)  از 2 میلیون تا 800 هزار سال پیش: در این دوره انسانهای نخستین در قاره های مختلف گسترش یافته و با محیطهای جدیدی مواجه شدند و همین موضوع باعث افزایش سرعت رشد اندازه مغز گردید.

3)  از 800 هزار سال پیش به این سو: در این دوره نوسان تغییرات آب و هوایی زیاد شد و همین موضوع باعث گردید که مغز انسان پیچیده تر و بزرگتر شود و این مغز پیچیده تر و بزرگتر، انسان را قادر ساخت که با دیگران و محیط اطراف خود به روشهای جدید و متفاوت تعامل کند و کمک کرد که اجداد ما در این دوره زنده بمانند.

نمودار زیر این مطلب را به خوبی نشان می دهد:

 اندازه مغز در تاریخ

توجه کنید که بین 800 هزار تا 200 هزار سال پیش نوسانات آب و هوایی زمین، بسیار شدید بوده است و در همین دوره نیز افزایش اندازه مغز سرعت قابل ملاحظه ای یافته است.

این نمودار از بررسی و اندازه گیری اندوکست 160 انسان نخستین ایجاد شده است. از آنجا که مغز قابلیت فسیل شدن (Fossilize) ندارد، پس از مدتی خراب شده و حفره ای در داخل جمجمه بجای می ماند. گاهی رسوبات حفره را پر می کنند و یک اندوکست طبیعی ایجاد می شود. دانشمندان برای بررسی اندوکست آنرا از جمجمه خارج می کنند یا از سی تی اسکن استفاده می کنند.

شکل زیر تکامل اندوکست انسان را نشان می دهد:

اندوکست مغز انسان

برای بررسی تکامل مغز انسان روش دیگر مقایسه آن با مغز شامپازه به عنوان نزدیکترین خویشاوند انسان است. در ابتدا مغز انسانهای نخستین هم اندازه مغز شامپانزه بود. اما در طول زمان این 2 گونه دو طریق مختلف تکاملی را پیمودند و باعث شدند که حداقل 3 تفاوت عمده در مغز انسان و شامپانزه پدید آید:

نخست اینکه مغز شامپانزه ها پیش از تولد به سرعت رشد می کند ولی پس از تولد نرخ افزایش آن به سرعت کاهش می یابد. در حالیکه این نرخ افزایش در انسان تا یکسالگی نیز ادامه می یابد و این نشان از توان یادگیری و تطبیق با محیط در انسان دارد.

رشد مغز شامپانزه

رشد مغز انسان

دوم اینکه قشر گیجگاهی شامپانزه ها ماده سفید کمتری دارد که نشانگر نورونهای ارتباطی کمتر و در نتیجه توان پردازش پایینتر است.

سوم اینکه میانگین وزن مغز شامپانزه بالغ حدود 384 گرم است در حالیکه این عدد برای انسان بالغ حدود 1352 گرم یعنی بیش از 3.5 برابر شامپانزه است.

اما این مغز بزرگ در کنار مزایایی چون:

-      ذخیره و پردازش چندین دهه اطلاعات

-      جمع آوری، پردازش و برونداد داده ها در کسری از ثانیه

-      قابلیت ایجاد تصاویر و ایده های انتزاعی

-      و ...

هزینه هایی نیز دارد:

-      نخست اینکه مغز بزرگ انرژی زیادی استفاده می کند. در حالی که مغز انسان تنها 2% از وزن بدن را شامل می شود. ولی 20% از مصرف اکسیژن و 20% از گردش خون را به خود اختصاص می دهد.

مصرف انرژی مغز

-    از سوی دیگر مغز بزرگ به معنای سر بزرگ است که احتمال آسیب بیشتر، تعادل کمتر و زایمان دشوارتر و دردناکتر را به دنبال دارد.

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

رشد روانی کودک

چند روز پیش یکی از دوستانم درباره زمان افزایش دلبستگی کودک و دوره آغاز اضطراب جدایی (Separation (Anxiety از من پرسش کرد. همانطور که می دانید که اضطراب جدایی در کودک با شناخت هویت خود به عنوان یک موجود مستقل از مادر و وجود افراد دیگر در دنیا از حدود ۷ ماهگی شروع شده و در صورتی که رشد کودک به صورت بهنجار طی شود از ۱۸ ماهگی فروکش می کند. آنچه در این دوره اهمیت دارد، رابطه پاسخگوی مادر با فرزند است.همچنین در این دوره توصیه می شود که تنها یک نفر مراقبت از کودک را برعهده گیرد و طبیعتاْ بهترین گزینه مادر است. در صورتی که کودک در این بازه دنیا را به عنوان جایگاهی امن بشناسد، در سراسر عمر این عقیده را با خود خواهد داشت. در غیر این صورت ممکن است برداشت ناامنی دنیا، در آینده به صورتهای مختلف و به شکل مشکلات ظاهرا متفاوت بروز کند. به عنوان مثال اضطراب جدایی به هنگام مدرسه رفتن یا کم شدن ریسک انجام کارهای تجاری در بزرگسالی و ...

به هر حال پرسش این دوست که مشابه بسیاری از سوالات دیگر درباره زمان طبیعی رشد روانی کودک بود مرا به فکر انداخت تا به دنبال یک چارت تصویری جستجو کنم. سایتهای مرجع مانند سازمان جهانی بهداشت (WHO)، اتحادیه اروپا و .. انبوهی از مستندات و استانداردهای مفصل داشتند که مدنظرم نبود. از سوی دیگر هیچ محتوای فارسی مناسبی هم پیدا نکردم. بنابراین و با توجه به قراری که با خودم گذاشته ام که هر وقت به دنبال مطلبی گشتم و در زبان فارسی محتوای مناسبی پیدا نکردم، حتی الامکان آنرا ایجاد کنم، تصمیم گرفتم یک چارت خلاصه بسازم که حاصلش این شد:

رشد روانی کودک

با توجه به رسالتی که گفته شد، می توانید این چارت را برای دوستانتان هم بفرستید یا در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید.

چنانچه به فایل با فرمت پی دی اف نیاز دارید از اینجا بگیرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

تکامل مغز؛ قسمت اول: آیا ذهن حاصل تکامل است؟

دانلود نسخه صوتی از اینجا

در سال 1965 هوبرت دریفوس فیلسوف مطرح آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی کالیفرنیا که از منتقدین بنام هوش مصنوعی بود و بسیاری از پیش بینی هایش هم درست از آب درآمده است، در یادداشتی ادعا کرد که در بازی شطرنج انسان همیشه کامپیوتر را شکست می دهد زیرا کامپیوتر شهود ندارد و بر این ادعا دلایلی هم آورد. این مساله در زمان آن آنقدر بدیهی بود که مورد پذیرش همگان قرار گرفت. دریفوس برای تمسخر کردن هوش مصنوعی گفته بود که هوش یک بچه ۱۰ ساله هم از هوش مصنوعی برتر است. پس برای بدست آوردن شهرت دوباره هوش مصنوعی، سیمور پاپرت یک بازی شطرنج را میان دریفوس و برنامه مک هک برنامه‌نویس ریچارد مرینبلت ترتیب داد. دریفوس بازی را باخت و بعد از آن انجمن ماشین‌های حسابگر در یک آگهی از این تیتر استفاده کرد:

"یک بچه ده ساله می‌تواند ماشین را شکست دهد— دریفوس

اما این دستگاه می‌تواند دریفوس را شکست دهد."

هوبرت دریفوس که به تازگی از دنیا رفته (ایپریل 2017) بعدها نظرات خود را کمی تعدیل کرد ولی طرفداران هوش مصنوعی از این شکست به عنوان یکی از مثالهای شکست ناباوران پیشرفت روزافزون کامپیوترها یاد می کنند.

اما شاید از خودتان بپرسید رابطه هوش مصنوعی با تیتر مطلب یا نظریه تکامل چیست؟

همه ما قبلا درباره نظریه تکامل داروین و والاس حرفهای زیادی شنیده ایم و می دانیم که درباره آنها نظرات مختلفی وجود دارد. برخی آنرا بجد تبلیغ می کنند و برخی آنرا یکسره رد می کنند.  من در اینجا قصد ندارم به تکرار مطالب و بررسی این نظریه بپردازم و یا آنرا تایید یا رد کنم. در واقع انچه باعث شد به فکر تهیه این مطلب بیفتم رابطه آن با رشد تحولی مغز و نیز سوالی بود که دوست خوبم آقای چارلی مطرح کردند. ما در این مبحث می خواهیم به این سوالات پاسخ دهیم:

-      تکامل مغز در ادوار مختلف چگونه بوده است؟ و آیا برای آنها شواهدی هم وجود دارد؟

-      اگر دیدگاه تکاملی درست باشد، از چه زمانی انسانها دارای شعور شدند؟

-      جایگاه تفکر، عواطف، اخلاق، استدلال و سایر مولفه ها شناختی در این نظریه کجاست؟

-      و در نهایت بحثی که خود من شخصاً بسیار علاقه دارم این است: آیا امکان دارد با شبیه سازی تکاملی به کامپیوترها یا شبه انسانهایی (مثلا رباتهایی) دست یافت که قابلیت استدلال، قضاوت یا فهم و ابراز احساسات را داشته باشند؟

در واقع من به دنبال کشف رابطه تکاملی مغز و هوش مصنوعی هستم.

پیش از همه اینها اجازه دهید اصول اساسی نظریه تکامل را با هم مرور کنیم:

درخت وراثت

نظریه تکامل می گوید:

-      اول اینکه ما گونه های مختلف داریم و مهمتر اینکه اعضای یک گونه کاملاً شبیه هم نیستند. داروین این مساله را با مشاهده ثابت کرد و تقریبا بدیهی در نظر گرفت.

-      دوم اینکه تعداد حیوانات و انسانهایی که رشد می کنند، به بلوغ می رسند و توالد و تناسل می کنند، از تعداد آنهایی که متولد می شوند کمتر است. این مساله نیز بدیهی به نظر می رسد زیرا بر اثر بیماری، شکار شدن، محدودیتهای غذایی، حوادث غیرمترقبه و ... همه افراد شانس بلوغ و توالد را پیدا نمی کنند. این اصل را داروین از نظریه تنازع بقای مالتوس اخذ کرده است. مالتوس در مقاله ای بیان کرد که افزایش جمعیت گونه های مختلف با تصاعد هندسی و افزایش میزان غذا با تصاعد حسابی صورت می گیرد. بنابراین به سرعت میزان غذا برای یک جمعیت خاص دچار محدویت می شود و بنابریان بر سر کسب غذا رقابت ایجاد می گردد.

-      سوم اینکه گونه ها به هم تبدیل می شوند. این اصل را داروین از مشاهداتش در سفر دور دنیا با کشتی مشهور بیگل بدست آورد. وی مشاهده کرد بین گونه های مختلف پرندگان، لاک پشتها و ماهیهای جزیره های مختلف نزدیک به هم اختلافهای کمی وجود دارد و این نشان می دهد که یکی از این دو گونه از دیگری ایجاد شده و یا هر دو از گونه دیگری نشات گرفته اند. امروزه طرفداران نظریه تکامل علاوه بر آن به مطالعات فسیلشناسی و نیز جهشهای ژنتیکی استناد می کنند. در واقع همین اصل که به همراه سایر اصول در کتاب منشاء انواع مطرح گردید، باعث مناقشه بر سر نظریه داروین گردید. زیرا بر اساس کتاب انجیل همه گونه ها در همان ابتدای خلقت ایجاد شده اند.

-      چهارم اینکه مکانیزمی وجود دارد که داروین آنرا مکانیزم انتخاب مصنوعی می نامد که سالهای سال توسط بشر مورد استفاده قرار گرفته است. به این معنا که بشر هرجا نیاز بوده بین حیوانات اهلی انتخاب کند و مثلا یکی از دو گاو یکی را بکشد، گاوی را کشته که شیردهی کمتری داشته است و حیواناتی را برای جفتگیری انتخاب کرده و نگهداری کرده که فایده بیشتری داشته اند و به این ترتیب به مرور زمان نسلهای بعدی به گاوهای پروارتر، گوسفندهایی با پشم بیشتر و مرغهایی با قابلیت تخمگذاری بیشتر تبدیل شده اند.

-      پنجم اینکه مانند مکانیزم انتخاب مصنوعی، در طبیعت مکانیزمی وجود دارد که به مکانیزم انتخاب طبیعی موسوم است و نقطه اصلی نظریه داروین هم محسوب می شود. به این معنا که با توجه به تنازع بقا، در نهایت اعضایی زنده می مانند که قویتر، سریعتر و سازگارتر از سایر اعضای یک گونه باشند. حال اگر بر اثر تصادف یا جهش ژنتیکی اعضایی سازگارتر و توانمندتر پدید آیند، طبیعت آنها را انتخاب می کند و به آنها اجازه توالد و تولید مثل می دهد و بنابراین نسل به نسل شاهد اعضایی قویتر و هماهنگتر با طبیعت خواهیم بود و اعضای ضعیف یا ناسازگار کم کم حذف می شوند.

خب اینها اصول اساسی نظریه تکامل بودند. در قسمت بعدی به تکامل مغز خواهیم پرداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری