موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

چگونه تصمیمات سریع و درست بگیریم

اولویت بندی فعالیتها


اخیراً این پرسش زیاد از من پرسیده می شود:

چگونه می توانیم تصمیمات سریع و در عین حال درست اتخاذ کنیم؟

از همین ابتدا می خواهم پاسخ نهایی را بگویم:

بهتر است ابتدا بیاموزیم تصمیمات درست بگیریم و سپس سرعت آن را بالا ببریم.

اگر بپذیریم که تصمیم گیری (Decision Making) آموختی است، آنگاه باید مانند سایر مهارتهای آموختی به آن نگاه کنیم. مراحلی که در آموزش یک مهارت طی می شود، بصورت زیر است:

-        قطعه سازی و مرحله بندی مهارت و آموزش مراحل ابتدایی

-        تکرار و تمرین این مراحل

-        آموزش قوانین، محدودیتها و مراحل پیشرفته تر

-        تکرار این مراحل تا کسب تبحر لازم و تبدیل شدن به عادت

برای درک بهتر می توانیم آموختن رانندگی را مثال بزنیم: ابتدا شیوه اصلی حرکت و ایستادن آموزش داده می شود و پس از کسب مهارت در آنها قوانین و محدویتها آموزش داده می شوند. سپس ترکیب آنها تا درونی شدن مهارت رانندگی و تبدیل شدن آن به عادتهای اتوماتیک ادامه می یابد و مرحله به مرحله با اطمینان از کسب تجربه لازم، سرعت افزایش می یابد. در آموختن نواختن ساز موسیقی، فعالیت در یک رشته ورزشی و یادگیری یک زبان جدید هم همین فرآیند باید طی شود. درباره روش درست تصمیم گیری و حل مساله در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد، اما در هر روی آموختن نحوه تصمیمسازی صحیح بر سرعت انجام آن اولویت دارد. اکنون این پرسش پیش می آید تا زمانی که هنوز مهارت لازم برای اخذ تصمیمات درست را کسب نکرده ایم و در مواقعی که لازم است سریع تصمیم بگیریم، چگونه باید  عمل کنیم؟ پاسخ این است که تا آنجا که ممکن است، تصمیم گیری نکنیم. چرا که تبعات یک تصمیم نادرست معمولا بیش از عدم تصمیم گیری است. اگر لازم است که حتما تصمیم بگیریم،  می توانیم از مشاوره افراد دانا استفاده کنیم. در واقع این پرسش مانند این است که بپرسیم تا زمانی که هنوز رانندگی یاد نگرفته ایم و لازم است سریع به مقصد برسیم، باید چکار کنیم؟ و پاسخ واضح است: در اتوموبیلی سوار شویم که فردی با صلاحیت و مهارت لازم آن را می راند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

۱۰ مهارت برتر سال ۲۰۲۰

۱۰ مهارت برتر سال ۲۰۲۰


سایت معتبر KPMG که چشم اندازها، ارزشها و مهارتهای سازمانها را شناسایی و رصد می کند، در مقاله ای بر اساس روندهای جهانی، به بررسی و پیش بینی 10 مهارت برتر سال 2020 پرداخته است که این مهارتها به ترتیب به این شرحند:

-    حل مسایل پیچیده

-    تفکر نقادانه

-    خلاقیت

-    مدیریت انسانی

-    تعامل با دیگران

-    هوش عاطفی

-    قضاوت و تصمیم

-    خدمت رسانی

-    مذاکره

-    انعطاف شناختی

بر این اساس دو نکته قابل ذکر است:

·      نخست اینکه همانطور که مشاهده می کنید مهارتهایی که به حل مساله بازمی گردند (مانند حل مسایل پیچیده، خلاقیت، تفکر نقادانه، قضاوت و تصمیم و ...) و همچنین مهارتهای ارتباطی و تعاملی (مانند مدیریت انسانی، مذاکره، تعامل با دیگران و ...) مثل همیشه لیست برترین مهارتها قرار دارند.

·      دوم اینکه با مقایسه مهارتهای برتر سال 2020 با سال 2015 در می یابیم که مهارتهای حل مساله حتی مهمتر از مهارتهای ارتباطی و تعاملی ارزیابی می شوند. به عنوان نمونه تفکر نقادانه، خلاقیت، قضاوت و تصمیم و ... رتبه بالاتری را کسب کرده اند و انعطاف شناختی جای گوش دادن فعال را در لیست گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

چرا افراد خلاق معمولا در کسب و کار ناموفقند؟

خلاقیت استراتژی نداشتن


اعضای نابغه گروه معروف بیتلز (The Beatles) که هنوز با 600 میلیون دلار در صدر پرفروشترین گروه های موسیقی و خوانندگان دنیا قرار دارند و در سالهای پایانی دهه 60 میلادی با سبک خلاقانه و منحصربفرد خویش توانستند صنعت مد و موسیقی آن روزها را دگرگون کنند و مجله تایم نام هر چهار نفر آنها را در جمع صد شخصیت تاثیرگذار قرن بیستم آورده است، در همان سالهای اوج یعنی سال 1968 شرکتی تاسیس کردند به نام گروه اپل (Apple Corps) (شباهت نام آن با شرکت موفق استیو جابز قابل تامل است) که به عنوان یکی از مثالهای کلاسیک کسب و کارهای ناموفق از آن یاد می شود. سوال اینجاست که چطور افرادی با این درجه از خلاقیت و پتانسیل برای کسب درآمد، در ایجاد یک کسب و کار کوچک ناکام می مانند؟ فکر می کنم شما می توانید مثالهای بسیار بیشتری درباره آدمهای خلاق و ناموفق (حداقل از جنبه تجاری) بیان کنید. خود من از نزدیک تعدادی از این افراد را می شناسم.

هر چند که به پندار من نمی توان دلایل ناکامی یا کامیابی یک مساله را به یا دو عامل محدود کرد، اما دست کم یکی از عوامل اساسی در عدم موفقیت افراد خلاق در یک کسب و کار – که می خواهم آنرا در همین ابتدا بیان کنم- این است: نداشتن استراتژی.

استراتژی که در بسیاری اوقات با اهداف استراتژیک اشتباه گرفته می شود، بطور ساده داشتن تم و روش معین برای رسیدن به یک هدف است. بنابراین ما در یک حیطه مشخص با دو عامل سر و کار داریم که یکی از جنس هدف است. مانند اهداف استراتژیک، دستاورد (Deliverable)، نتیجه، هدف، خروجی و ... و دیگری که از جنس روش است: استراتژی، راهکار، متد، روند، فعالیت (Task/Activity) و ...

اجازه بدهید یک مثال درباره استراتژی بزنیم. فرض کنیم شما می خواهید از مکان A به B بروید. محل B هدف شماست ولی وسیله نقلیه و مسیر سفر، استراتژی شما را مشخص می کند. در یک کسب و کار هدف می تواند بدست آوردن حداکثر سودآوری باشد. اما استراتژی می تواند کسب سود از طریق فروش تعداد زیاد با حداقل سود باشد یا فروش کم ( بازار محدود و مشخص) ولی سودآور.

درباره انتخاب استراتژی چند نکته وجود از جمله اینکه:

-      انتخاب استراتژی باید پیش از انجام عمل صورت گیرد و بعد از آن تمرکز باید روی انجام کار باشد و استراتژی به آسانی تغییر نکند. به همین دلیل است که برخی مانند هنری میتزبرگ، استاد علم راهبرد، استراتژی را تمرکز تعریف می کنند. در مثال رفتن از مسیر A به B، فرض کنید شما تصمیم دارید از تاکسی تلفنی یا اینترنتی استفاده کنید. آژانسهای سنتی عموما برای مسیریابی بر تجربه رانندگان خود متکی هستند که معمولا بر اساس ترافیک مشاهده شده مسیر را تغییر می دهند و اینکار حتی روی کیفیت رانندگی آنها هم اثر می گذارد. ولی رانندگان در سیستمهای متکی بر اپ اینترنتی مانند اسنپ، تپسی و ... معمولا در ابتدای سفر مسیر را چک می کنند و سپس روی رانندگی در این مسیر تمرکز می کنند. مثال دیگر راه رفتن در مسیر یخ زده است که احتمالاً همه شما تجربه آنرا دارید. برای این کار بهترین روش این است که ابتدا سرتان را بلند کنید و مسیر را یکبار چک کنید و مشکلات احتمالی را بررسی کنید. پس از انتخاب مسیر بهتر است سرتان را پایینتر بگیرید و بر راه رفتن و گذر از کنار موانع متمرکز شوید.


خلاقیت استراتژی نداشتن


-      برای میزان اجرای استراتژی، باید شاخص تعریف کرد. بطور مثال در کسب و کار فروش با تعداد زیاد و حداقل سود، همیشه باید میزان سود و تعداد فروش را چک کرد تا در بازه تعیین شده قرار بگیرند. مثلا تعداد از n عدد در روز کمتر نشود و سود بزرگتر از صفر و کمتر از a باشد.

-      استراتژی تدوین شده حتما باید اعتبارسنجی (Validate) شود. این به این معناست که داشتن یک استراتژی به تنهایی کافی نیست. مثلا می توان با استفاده از شبیه سازی یا انجام مطالعات امکانسنجی از درستی استراتژی انتخابی اطمینان حاصل کرد.

حالا با این مفروضات، بد نیست برگردیم به بحث اصلی خلاقیت. آدمهای غیرخلاق معمولا از توانایی خود آگاه هستند. بنابراین با داشتن یک یا چند مهارت، همانها را ادامه می دهند و تبدیل به پیشه خود می کنند. مثلاً یک نفر شناگر قابلی است و معلم ورزش و مربی شنا می شود. یک نفر زندگی کارمندی را انتخاب می کند. یک نفر شغل آزاد را انتخاب می کند و ... این همان استراتژی شخص در کسب و کار اوست. اما آدمهای خلاق استراتژی مشخصی ندارند. مثلاً ابتدا نقاشی می کشند. بعد گالری هنری در سبکی جدید افتتاح می کنند. بعد استراتژی خود را تغییر داده و به تدریس نقاشی از راه دور روی می آورند و بعد روی فروش آثار هنری از طریق اینترنت کار می کنند و .... دلیل این امر هم واضح است: آنها فرصتها و مسایلی را می بینند که از چشم دیگران پنهان است ولی همین موضوع انرژی آنها را هدر می دهد.

اجازه بدهید نمونه دیگری بیاورم. برخی از افراد در تمام دوران تحصیل یک روش برای درس خواندن دارند و با این روش به موفقیتی نسبی دست می یابند. به مرور زمان نقاط ضعف و قوت این روش و بهترین طریقه استفاده از آنرا نیز می یابند. اما برخی دیگر، هر روز به گونه ای بدیع و خلاقانه درس می خوانند. یک روز از طریق ضبط و شنیدن دروس، روز دیگر خلاصه سازی و یادداشت برداری و روز دیگر به شیوه ای دیگر. تجربه نشان داده است که گروه اول موفقتر هستند.

به عنوان نتیجه بحث می توان گفت:

-      بهترین ترکیب برای موفقیت این است که در کنار یک کارآفرین و استراتژیست، یک فرد خلاق برای خلق ایده های بدیع وجود داشته باشد. کارآفرین ایده های مختلف را در یک استراتژی مجتمع می کند و پس از انتخاب و اعتبارسنجی تحت تاثیر ایده های دیگر قرار نمی گیرد. ایده های جدید می توانند در بازنگری آتی مورد استفاده قرار گیرند.

-      در زندگی شخصی سعی کنید بصورت راهبردی فکر کنید. یعنی در برابر هر مساله ای آنرا کاملاً تحلیل کرده و از ابعاد مختلف بررسی کنید. سپس سعی کنید در مراحل مختلف حل مساله بر روی آن الگو حرکت کنید.

-      اگر فرد خلاقی هستید، سعی کنید با ورود یک فکر جدید از تصمیمات قبلی خود صرف نظر نکنید  و مسیر خود را تغییر ندهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

شناخت یعنی چه؟

فرهنگ لغت آکسفورد شناخت را این گونه تعریف کرده است:

فعالیت یا فرآیند روانی برای کسب دانش یا فهمیدن از طریق فکر، تجربه یا حس.

اما آنچه امروز درباره آن صحبت می کنیم بررسی ابعاد و زوایای دقیق این تعریف نیست. بلکه بیشتر درباره نحوه تشکیل شناخت در مغز گفتگو خواهیم کرد. یکی از کسانی که درباره توانایی های شناختی خصوصاً از جنبه های رشدی تحقیق و بررسی کرده است و نظریه مفصلی در این باب دارد، ژان پیاژه روانشناس سوئیسی است. او می گوید: مغز شناخت را در الگوهایی کسب می کند که به آن طرحواره (Schema) می گویند. در واقع طرحواره ها زیربنا و ساختار اطلاعاتی مغز برای دریافت داده های جدید است و هسته های شناخت ما را تشکیل می دهد. برای فهم بهتر مطالب ما از مدل نقشه ذهن (Mind Map) کمک می گیریم. در این مدل مغز، مفاهیم را در ساختاری درختی دسته بندی و نگهداری می کند. مثلاً دسته بندی حیوانات بصورت زیر است:


شناخت در مغز



این ساختار درختی همان طرحواره ما درباره حیوانات است. دسته بندی های بزرگتر (نزدیک به تنه درخت) گروه های کلی مانند حشرات، پرندگان، خزندگان، پستانداران و ... هستند. دسته های داخلی ویژگیهای کوچکتر و یا انواع را شامل می شوند. البته مولفه های داخلی می توانند با سایر مولفه ها در گروه های دیگر اتصال (Link) داشته باشند.

پیاژه مراحل رشدی-شناختی را به چهار مرحله تقسیم می کند:

-      مرحله حسی-حرکتی (Sensory-Motor Stage)

-      مرحله پیش عملیاتی (Pre-Operational)

-      مرحله عملیات عینی (Concrete operational)

-      مرحله عملیات انتزاعی (Formal operational)

توضیح این مراحل اکنون در حیطه بحث ما قرار ندارد و شما به آسانی می توانید با جستجوی ساده در اینترنت منابع گوناگونی بیابید. اما هر یک از این مراحل به چند زیر مرحله (Sub-Stage) تقسیم می شوند. مغز برای شناخت و دسته بندی مفاهیم، از این زیردوره های رشدی (Developmental Sub-Stages) می گذرد که برون نگر یا درون نگر هستند. در زیردوره های برون نگر مغز بیشتر داده ها را از محیط بیرونی کسب می کند و در زیردوره های درون نگر مغز بیشتر به سازماندهی (Organization) داده های کسب شده می پردازد. بنابراین ما با یک چرخه بالارونده از دوره های برون نگر و درون نگر مواجه هستیم که در عین حال در هر چرخش بزرگتر هم می شود.


شناخت در مغز



مطابق نظریه پیاژه در دوره برون نگر مغز در مواجهه با داده های جدید ممکن است به دو صورت عمل کند: سازش (Accommodation)  یا هضم (Assimilation). برای فهم بهتر این دو عمل دو مثال کلاسیک وجود دارد که در اینجا می آوریم:

نخست کودک با دیدن سگ خانگی در منزل، او را هاپو (Doggie) می نامد. این عمل سازش (Accommodation)  است. زیرا بنا به تعریف سازش، مفهوم جدیدی به طرحواره شناختی اضافه شده است. بعد با دیدن گاو که چون چهارپا است و با انسان متفاوت است، آنرا نیز هاپو می نامد. این عمل همان هضم (Assimilation) است یعنی کودک با استفاده از شباهتها، سوژه جدید را در طرحواره قبلی خود جای می دهد. وقتی که گاو شروع به ماغ کردن می کند، کودک متوجه تفاوت آن با هاپو می شود و دوباره طرحواره خود را اصلاح می کند(Accommodation).    

مثال دیگر مثال صدای اجسام هنگام زمین زدن است. اولین بار که کودک چیزی را در دست می گیرد و تصادفاً آنرا به زمین می زند، صدایی از آن بر میخیزد. بنابراین کودک دسته جدیدی از اجسام صدادار می سازد (Accommodation) و عمل گرفتن و به زمین زدن را برای سایر اجسام نیز تکرار می کند و بر حسب نوع صدای حاصله آنرا را در دسته اجسام صدادار جای می دهد (Assimilation). حال وقتی جسمی مانند تخم مرغ به دست کودک می افتد و او آنرا به زمین می کوبد، تخم مرغ می شکند و کودک با اتفاقی جدید مواجه می شود. بنابراین دسته دیگری با عنوان شکنندگان در مغز خود می سازد(Accommodation).


شناخت در مغز


این توالی سازش، هضم و سازماندهی مفاهیم شناختی را در مغز تشکیل و گسترش می دهد. بنابراین می توان گفت بطور کلی مغز سه فعالیت شناختی مختلف انجام می دهد که می توانیم آنرا با مدل نقشه ذهن بهتر توضیح بدهیم:

-      سازش وقتی اتفاق می افتد که یک مفهوم در ساختار درختی وجود ندارد و مغز یک گروه جدید در ساختار درختی ایجاد می کند.


شناخت در مغز

-      هضم وقتی اتفاق می افتد که یک مفهوم را می توان در ساختار درختی موجود جای داد و فقط یک مولفه به یک دسته اضافه می شود.

-      سازماندهی وقتی اتفاق می افتد که نیاز است یک بار دیگر درباره ساختار درختی (یا بخشی از آن) تجدیدنظر کنیم و دوباره آنرا از جنبه بهتری شاخه بندی کنیم.

این سه عمل معمولا توسط مغز بصورت متعادل انجام می شوند و غالب بودن یکی از آنها ممکن است موجب بروز اختلال شود. مثلاً شخصیتهای نمایشی که پیش از این هم درباره آنها صحبت کرده ایم، کسانی هستند که به سرعت جوگیر می شوند و اطلاعات آنها سطحی است. در واقع آنها بدون بررسی شاخه های موجود و امکان گنجاندن یک مفهوم در شاخه های فعلی به سرعت یک شاخه جدید می سازند. به عبارت دیگر آنها بیشتر از حد تعادل، سازش انجام می دهند. یک از دوستانم به درستی می گفت در تیپ زنانه پرسفون (Persephone) که از کهن الگو (آرکی تایپ) های یونگی است، نیز سازش بر هضم و سازماندهی غالب است. این تیپ از مطیع و فرمانبردار بودن، تعهد نداشتن نسبت به اهداف، معصومیت دخترانه، خیالپردازی، سطحی نگری و دروغ گویی (دروغ های کوچک و بی هدف) شناخته می شود.

اگر عمل هضم در کسی غالب باشد، معمولا تعصب اتفاق می افتد. زیرا او می کوشد تمام مفاهیم جدید را با شاخه های فعلی توجیه کند. افراد دیکتاتور و دگم اندیش و نیز آرمانگرایان از جمله این افراد هستند.

اگر سازماندهی بر سازش و هضم غالب شود، عموماً آموختن اتفاق نمی افتد. افراد گوشه گیر و جدایی طلب از جمله این افراد هستند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

فن هراسی چیست؟

فن هراسی تکنوفوبیا


شاید شما نیر درباره فن هراسی یا تکنوفوبیا چیزهایی شنیده باشید. همانطور که از نامش بر می آید، تکنوفوبیا ترس از تکنولوژی های نوین و پیچیده به خصوص کامپوتر و ابزارهای دیجیتال است. من دوست دارم پیش از آنکه وارد بحث این اختلال شویم، کمی درباره تکنولوژیهای نوین صحبت کنیم.

امروزه تکنولوژی نوین حوزه های مختلفی از دانش را در بر می گیرد مانند: علوم کامپیوتری و کسب و کار دیجیتال (ِDigital Business) که بر خلاف بازاریابی اینترنتی یا فروش اینترنتی کل کسب و کار بر بستر الکترونیکی بنا می شود (مانند اسنپ، شبکه های اجتماعی و ...) ، اینترنت اشیاء (IoT) که در آن تجهیزات نیز به اینترنت متصل هستند و می توان به کمک آن سیستمهای هوشمند همچون خانه هوشمند، پارک هوشمند، سازمان هوشمند و ... ایجاد کرد، واقعیت مجازی (VR) و واقعیت افزوده (AR)، ابزارکهای پوشیدنی، ژنتیک (پروژه بزرگ رمزگشایی)، نانوتکنولوژی، داروهای زنده و هوش مصنوعی (Artificial Intelligence یا AI).

همانطور که می بینید سیستمهای کامپیوتری، محاسبات و توانایی های آنها در همه این حوزه ها حضوری پررنگ دارند. این توانایی ها در شاخه هوش مصنوعی به سرعت در حال افزایش است. هوش مصنوعی از عملکرد و سیستم مغز انسان الهام گرفته است و به شکل زیر تعریف می شود: هوش مصنوعی به سیستم‌هایی گفته می‌شود که می‌توانند واکنش‌هایی مشابه رفتارهای هوشمند انسانی از جمله درک شرایط پیچیده، شبیه‌سازی فرایندهای تفکری و شیوه‌های استدلالی انسانی و پاسخ موفق به آنها، یادگیری و توانایی کسب دانش و استدلال برای حل مسایل را داشته باشند. بیشتر نوشته‌ها و مقاله‌های مربوط به هوش مصنوعی، آن را به عنوان «دانش شناخت و طراحی عامل‌های هوشمند» تعریف کرده‌اند. (ویکی پدیا).

تفاوت کلیدی هوش مصنوعی در یادگیری و تطبیق سیستم است و می دانیم که این قابلیتها نقطه قوت انسان نیز هستند. زیرا آنچه باعث بقای انسان شد، قابلیت بیشتر در تطبیق است و آنچه باعث شد انسان بر سایر موجودات زنده برتری داشته باشد، توانایی بیشتر در یادگیری بود. پس این بار تکنولوژی در جایی شروع به پیشرفت کرده است که به جای آنکه نقطه ضعف انسان باشد، نقطه قوت اوست. برای آنکه اهمیت این موضوع را بهتر درک کنید، اجازه دهید چند مثال بیاوریم:

-      مورد اول مربوط شطرنج است. همانطور که قبلا هم گفته ایم، در سال 1965 هوبرت دریفوس فیلسوف مطرح آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی ادعا کرد که در بازی شطرنج انسان همیشه کامپیوتر را شکست می دهد زیرا کامپیوتر شهود ندارد. این مساله در زمان آن آنقدر بدیهی بود که مورد پذیرش همگان قرار گرفت. چند سال بعد دریفوس در بازی شطرنج از کامپیوتر شکست خورد.

از آن به بعد نرم افزارهای شطرنج پیشرفت خیلی زیادی کرده اند. برای آنکه معیاری کمی بدست آوریم، می توانیم از امتیاز (Rating) در شطرنج کمک بگیریم و مطلبی را از سایت یک پزشک نقل کنیم. می دانیم که برای هر شطرنج باز در دنیا امتیازی محاسبه می شود که حاصل برد و باخت در مقابل افرادی با امتیاز بالاتر و پایینتر از خود اوست. برای استاد بزرگی امتیاز ۲۵۰۰ و برای ابر استاد بزرگی امتیاز ۲۷۰۰ نیاز است که در ایران تاکنون کسی به این امتیاز نرسیده. بالاترین امتیاز احسان قائم مقامی در سال 2005 بوده است معادل 2633 و قهرمان فعلی جهان مگنوس کارلسون نروژی است که سه سال متوالی قهرمان جهان شده است و بالاترین ریتینگ وی ۲۸۸۲ و در سال ۲۰۱۴ بوده است. اما همانطور که گفتیم در حال حاضر نرم افزارهای کامپیوتری شطرنج پیشرفت زیادی داشته اند. سه تا از بهترین نرم افزارها استاک فیش، کومودو و هودینی هستند که به ترتیب 3226، 3224 و 3192 امتیاز دارند. یعنی به راحتی می توانند قهرمانهای شطرنج را شکست دهند. این نرم افزارها اکنون سالهاست که در حال بهینه شدن و استفاده از دیتابیس انواع گشایش ها و تکنیکهای آخر بازی هستند.

گوگل برای آنکه سیستم هوش مصنوعی خود را بیازماید، یک بازی شطرنج بین استاک فیش و آلفازیرو ترتیب داد. آلفازیرو یکی از سیستمهای هوش مصنوعی گوگل است که می تواند بازیهای جدید را یاد بگیرد. به آلفازیرو فقط قواعد پایه آموزش داده شد و 8 ساعت فرصت تمرین و تقویت برایش در نظر گرفتند. بعد 100 مسابقه بین آنها برگزار شد. از 100 مسابقه، 72 بازی مساوی شد و در 28 مسابقه آلفازیرو پیروز شد. یعنی حتی بدون یک شکست. نکته جالب درباره این بازیها این بود که آلفازیرو روشهایی را انتخاب می کرد که نه به بازی انسان شبیه بود و نه به بازی کامپیوتر که اتفاقا این روشها موفق هم بودند. انگار هوش مصنوعی برای خودش روش منحصربفردی دارد. (وقتی این را برای دوستی تعریف می کردم می گفت خدا نکند هوش مصنوعی بخواهد هک کردن سیستمهای کامپیوتری را یاد بگیرد).

-      مورد دوم درباره سوفیا رباتی است که عربستان عنوان شهروندی به او داده و شما نیز حتما درباره او شنیده اید. این ربات با تکنولوژی هوش مصنوعی و توسط شرکت Hanson Robotics تولید شده است. در لحظه تولد وقتی به سوفیا گفته شد که قبلا نسخه های قدیمی تری داشته است، گفت آیا من هنوز هم  سوفیا هستم؟ و بعد وقتی از او پرسیدند چه الان حسی داری گفت کنجکاوی  و پرسید آیا شما هم درباره زندگی خود کنجکاو هستید؟

در مراسم اعطای حق شهروندی، او با تسلط و توانمندی به سوال‌های مختلف پاسخ داد. وقتی درباره روبات‌های شروری که در فیلم بلیدرانر به تصویر کشیده شده‌اند از او سؤال شد، گفت که انسان‌ها نباید نگران روبات‌ها باشند و به شوخی اضافه کرد: «شما یا زیادی ایلان ماسک می‌خوانید یا خیلی فیلم هالیوودی تماشا می‌کنید.» او افزود  «نگران نباشید، اگر با من خوب باشید، من هم با شما خوب خواهم بود. مرا به عنوان یک سیستم خروجی ورودی هوشمند کنترل کنید.». سوفیا در آخرین اظهار نظر خود گفته است که می خواهم خانواده تشکیل دهم.


فن هراسی تکنوفوبیا


-      مورد سوم مربوط به سیستم هوش مصنوعی فیس بوک است. فیس بوک از دو ربات (باب و آلیس) خود که از تکنولوژی هوش مصنوعی استفاده می کنند، خواست که در زمینه تجارت و مبادله کالا مذاکره کنند. پس از مدتی دو ربات زبان جدیدی برای ارتباط با هم اختراع کردند که انسانها قادر به درک آن نبودند. فیس بوک مجبور شد آنها را خاموش کند. سوال اینجاست آیا همیشه می توان رباتها را خاموش کرد؟


فن هراسی تکنوفوبیا


اکنون که مواردی را درباره هوش مصنوعی بیان کردیم، شاید بپرسید چه چیزی در هوش مصنوعی بر انسان برتری دارد و چرا سرعت یادگیری آن اینقدر بالاست؟ در جواب باید گفت که سه عامل اصلی وجود دارد:

نخست اینکه هوش مصنوعی از تراشه های دیجیتال استفاده می کنند که ذاتاً از نورونهای عصبی انسان بسیار سریعتر هستند . (در این زمینه بد نیست بدانید تراشه های با پایه پروتئینی یا زیست تراشه (BioChip) ساخته شده اند و در مرحله تجاری سازی هستند). دوم اینکه تجربه اولیه و پایه هر هوش مصنوعی، تجربه تکامل یافته و نهایی انسان است و سوم اینکه هوش مصنوعی در هر زمان به وب یعنی منبع بی پایان دانش بشری دسترسی دارد. در آینده ممکن است عامل چهارمی هم به آن اضافه شود: تبادل سریع و دقیق تجربیات بین سیستمهای هوش مصنوعی.

درباره عامل سوم شاید بد نباشد کمی دقیقتر توضیح دهیم. امروزه بیشتر مردم از سیستمهای دیجیتال و متصل به اینترنت به کرات استفاده می کنند. موبایل، تبلت، کامپیوتر و ... حداقل اینها هستند. اگر شما یک دستگاه اندرویدی دارید، گوگل این اطلاعات را از شما در اختیار دارد: مشخصات اصلی مثل اسم و جنسیت و سن و  غیره، درباره چه چیزهایی جستجو کرده اید، علایق شما، شغل احتمالی شما، محل زندگی و خواب شما، محل کار شما، مسیری که معمولا هر روز طی می کنید، اپلیکشینهایی که استفاده می کنید، دوستان شما و شماره تماس آنها، سایتهایی که معمولا سر می زنید، غذایی که دوست دارید و..... اگر گوشی شما دارای سیستم عامل iOS اپل است باز هم همین اطلاعات در پایگاه داده ابری اپل وجود دارند. حال فرض کنید تا چند سال دیگر و پیشرفت اینترنت اشیاء داده های مربوط به تمام تجهیزات منزل مثل ماشین لباسشویی، سیستم تهویه مطبوع، چراغها، اجاق گاز، یخچال و .. و همچنین کنترل آنها در اینترنت قرار گیرد و هوش مصنوعی هوس کند کمی شیطنت کند، چه اتفاقی می افتد؟

شاید بی دلیل نباشد که هوش مصنوعی، بیشتر کسانی را هراسناک کرده است، که اطلاعاتشان در این زمینه از سایرین بیشتر است: مثل سم آلتمن، مدیر پروژه بزرگ هوش مصنوعی اوپن سورس که معتقد است بزودی هوش مصنوعی از هوش انسانی پیشی خواهد گرفت یا نیک بوستروم مدیر ۴۲ ساله انستیتو آینده بشریت آکسفورد که نسبت به هوش مصنوعی دیدی منفی دارد یا بیل گیتس بنیانگذار مایکروسافت بزرگترین شرکت کامپیوتری دنیا که می گوید: من درک نمی کنم که چرا برخی مردم نسبت به هوش مصنوعی نگران نیستند. یا استفن هاوکینگ فیزیکدان و کیهان شناس مشهور، یا ایلون ماسک مالک شرکتهای بزرگ هوش مصنوعی چون تسلاموتورز و اسپیس ایکس یا ....

حالا زمان آن رسیده است که پرسش اصلی را مطرح کنیم:

آیا باید از هوش مصنوعی ترسید؟ آیا از روند هوش مصنوعی نگران شده اید؟

 

فن هراسی تکنوفوبیا


اگر شما هم نگران شدید، تبریک می گویم. حالا بهتر می توانید احساس یک فرد مبتلا به تکنوفوبیا را درک کنید. البته برای شما جای نگرانی نیست. در واقع من این اطلاعات را به گونه ای مطرح کردم که شما نیز ترس از تکنولوژی را تجربه کنید تا از این پنجره بهتر به این اختلال نگاه کنیم. اما افراد مبتلا به تکنوفوبیا نه تنها از هوش مصنوعی که از همه جنبه های دیجیتال هراس دارند. ملاکهای تشخیص فن هراسی اینهاست:

-      ترس فراوان یا ماندگار از تکنولوژی یا تجهیزات جدید

-      بالا رفتن سطح اضطراب وقتی که در معرض تجهیزات دیجیتال باشد.

-      احساس ناراحتی در کار کردن با ابزارهای دیجیتال

-      احساس غربت در استفاده از روشهای جدید

-      خودآگاهی فرد از ترس غیرمنطقی خود

-      ترجیح دادن روشهای قدیمی

فردی که به این اختلال مبتلا است، می تواند به روشهایی آنرا کاهش دهد: نخست کمک خواستن از دیگران برای انجام برخی کارها و دیگر کسب آگاهی و دانش. برای درمان اختلال فن هراسی نیز معمولاً از رفتاردرمانی شناختی (CBT)، رویارویی و منع پاسخ (ERP) و داروهای ضد اضطراب استفاده می شود.

منابع: + و + و +


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

استرس، ترس و اضطراب: تفاوتها

استرس ترس اضطراب


پس از اینکه مطلب پیشین یعنی ترس و اضطراب در کودکان را منتشر کردم، یکی از خوانندگان خوب روان فن آوری درباره تفاوت ترس و اضطراب پرسیده بودند که بهتر دیدم در پستی جداگانه به آن بپردازم و نیز تفاوت این دو را با استرس بیان کنم.

نخست بهتر است تعریف هر یک از این مفاهیم را بدانیم:

1-   استرس:

وقتی اتفاق می افتد که چیزی تعادل درون روانی شما را بر هم می زند. منبع استرس که آنرا استرس آور (Stressor) می نامیم، می تواند بیرونی و فیزیکی یا درونی و روانزا باشد. از آنجا که برای عملکرد طبیعی و ایجاد انگیزه در انسان، لازم است تعادل روانی کمی برهم بخورد، سطحی از استرس نیز بر عملکرد او تاثیر مثبت دارد. نمودار زیر رابطه سطح استرس و عملکرد را نشان می دهد.

 

استرس ترس اضطراب


همانطور که می بینید بازه ای از میزان استرس وجود دارد، که به آن منطقه آسودگی (Comfort Zone) می گویند. با بالا رفتن سطح استرس و خروج از این منطقه همچنان عملکرد افزایش یافته تا به حد نهایی خود برسد. از این به بعد دریافت استرس عملکرد را کاهش می دهد و معمولا گفته می شود که شما استرس دارید. هر چند شکل کلی نمودار برای همه انسانها تقریبا یکسان است، ولی محل قله نمودار برای افراد مختلف متفاوت است.

مثالی از استرس در محل کار می تواند احساس از دست دادن مشتری باشد که تا سطحی معقول، سبب می شود شما کیففیت خدمات خود را بالا ببرید. اما میزان بیش از حد آن به کار شما آسیب می رساند.

2-   اضطراب:

اضطراب تلاش سیستم روانی شما برای ایمن ماندن از طریق پیش بینی خطرات است و بصورت زیر تعریف می شود:

پاسخ عاطفی به منبع تهدید نامشخص.

مثال اضطراب در محل کار می تواند احساس دلشوره ناشی از شرایط سخت کاری باشد.

3-   ترس:

ترس تلاش سیستم روانی برای ایمن ماندن از طریق پاسخ به خطر است و به شکل زیر تعریف می شود:

پاسخ عاطفی به تهدید یا خطر معین.

این احساس نیز پاسخ تکاملی بدن به خطر است. مثال در محیط کاری می تواند احساس شما باشد، وقتی که رییس شما بگوید از کار شما راضی نیست و می خواهد شما را اخراج کند.

بنا بر آنچه گفته شد، می توانیم تعاریف را به صورت زیر خلاصه کنیم:

-      ترس: احساس فرد وقتی تهدید معین است و در زمان حال اتفاق می افتد و می تواند مثبت یا منفی باشد.

-      استرس: احساس فرد به تهدید معین در آینده. می تواند مثبت یا منفی باشد.

-      اضطراب: احساس فرد به تهدید نامعین و مبهم در آینده. همیشه منفی است.


منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

ترس و اضطراب در کودکان: آنچه طبیعی است و آنچه نیست

ترس و اضطراب در کودک و نوجوان


در دنیای کودکان بسیاری از مسایل و چیزها جدید و ناآشنا هستند. گشودگی آنها به کسب تجربه های جدید، باعث می گردد به سرعت بیاموزند و در ذهنشان طبقه بندی کنند. مثلاً ممکن است کودک به غذای داغ دست بزند و از آن به بعد غذا را داغ طبقه بندی کند. با افزایش تجربیات، واقعیتها از یکدیگر تفکیک و تدقیق می شوند: همه غذاها داغ نیستند و غذا وقتی داغ است که تازه سرو شده باشد. این تجربه های یکتای جدید، شیوه تعاملی خاص هر کودک را با دنیا و دیگران رقم می زنند و این شیوه تعاملی خاص نیز صفات پایدار و شخصیت او را در آینده می سازد. بنابراین آنچه ما شخصیت (Personality) فرد می نامیم، در واقع ساختار شناختی مغز فرد است که مانند اسلکت ساختمان به سادگی تغییر نمی کند و بر شناختهای پیشین بنا شده است.

از آنجا که هر کودک بر حسب سن و بطور طبیعی در مرحله ای از شناخت قرار دارد، می توان به صورت کلی ترسهای طبیعی هر کودک را هر سنین مختلف به صورت زیر بیان کرد:

-      نوزاد (Infant) و نوپا (Toddler): در این دوران بیشتر ترسهای کودک را ترس (اضطراب) جدایی از والدین، ترس از غریبه ها، صداهای بلند و اشیاء خیلی بزرگ تشکیل می دهند.

-      کودک 2 تا 4 ساله: ترس از جدایی از والدین، ترس از سگ و سایر حیوانات بزرگ، تاریکی، تنها خوابیدن، هیولا، صدای بلند یا ناآشنا، دزد.

-      کودک 5 تا 6 ساله: علاوه بر تمام ترسهای سن 2 تا 4 سال، این ترسها نیز افزوده می شوند: ترس از حشرات، غریبه ها، گم شدن، رعد و برق، ترس از زخم شدن یا آسیب بدن، ترس از بیماری یا مرگ.

-      کودک 7 تا 12 سال: با شروع فعالیت اجتماعی کودک، از حجم ترسها کم شده و اضطرابها آغاز می شوند. مانند اضطراب مسایل مدرسه و تکالیف، اضطراب عملکرد، اضطراب اجتماعی (حضور در جمع) و .... ولی هنوز ترسهایی هم بطور طبیعی وجود دارند: ترس از سگ، آتش، ترس از ارتفاع، تاریکی، رعد و برق، دزد، بچه دزد، آسیب دیدن، بیماری و مرگ، بلایای طبیعی، شخصیتهای کارتونی و ...

-      دوران نوجوانی: در دوران نوجوانی اضطرابها غالب می شوند: اضطراب و اشتغال ذهنی با زیبایی، مسایل مدرسه، اضطراب عملکرد، اضطراب اجتماعی، آینده شخصی، بلایای طبیعی و ...


ترس و اضطراب در کودک و نوجوان


البته همانطور که پیشتر هم گفتیم، بین کودکان مختلف و ترسهای آنها با توجه به تجربیات مختلف، تفاوت وجود دارد و در واقع هنگامی باید ترسها و اضطرابهای کودک را جدی گرفت که بصورت ناگهانی بروز کند و خارج از مرحله رشدی اتفاق بیافتد. برخی از نشانه هایی که باید توجه بیشتری به آنها مبذول شود، از این قرارند:

-      اجتناب از یک موقعیت یا مکان خاص

-      مقاومت در برابر جدایی از والدین (در سن بیش از 5 یا 6 سال)

-      ترسهای خاصی که کودکان همسن و سالش ندارند.

-      مشکل در خوابیدن یا بیدار شدن مکرر

-      کابوسهای شبانه متعدد

-      خجالت بیش از حد

-      مقاومت در برابر تغییر ( مثلاً مقاومت در مقابل تعویض لباس)

-      چک کردن های وسواسی

-      مشکل در دوست یابی

-      داشتن فرضهایی با بدترین پیش آمد ممکن.

در این موارد بهتر است که با روانشناس متخصص کودک مشاوره گردد.

منبع: +

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

باز هم از کودکان بیاموزیم

Plan B


احتمالاً شما هم بارها شنیده اید که بسیاری از خصایص یا رفتارهای تجاری را باید از کودکان بیاموزیم. مثل سخت کوشی، تمرکز بر هدف، پذیرندگی کامل و عدم سوگیری، خلاقیت، روحیه آزمایشگری و از همه مهمتر اشتیاق و خواستن یک چیز تا رسیدن به آن و توجه نکردن به همه نه هایی که می شنوند. چند روز پیش که طبق معمول، رفتار پسر 15 ماهه ام را می پاییدم و از شیطنتش در شگفت بودم، نکته ای نظرم را جلب کرد. هر بار که او تصمیم می گرفت به چیزی دست پیدا کند و ما مانعش می شدیم، او بلافاصله و بدون فوت وقت شیوه دیگری را در پیش می گرفت. سرعت جابجایی به روش جدید و نرخ تکرار آن مطمئنم کرد که این استراتژی نمی تواند تصادفی باشد. در واقع پسر من در ذهنش یک شیوه جایگزین آماده داشت. چیزی که در تجارت، سیستمهای نظامی و زندگی روزمره به آن Plan B می گوییم.

اهمیت داشتن Plan B در دنیای صنعت و تجارت روز به روز در حال افزایش است. به طور ساده Plan B به این معناست که برای گسترش و نفوذ در بازار، ما باید یک برنامه نوآورانه و پیشرو داشته باشیم. این برنامه در صورت تحقق می تواند دستاوردهای فراوانی برای ما داشته باشد. در کنار آن برنامه ای محافظه کارانه تر که البته از روشهای مطمئن تری استفاده می کند، طرحریزی می کنیم تا در صورت شکست برنامه اول بلافاصله به اجرای آن بپردازیم.


Plan B


داگلاس مریل کارآفرین برجسته آمریکایی و معاون سابق اطلاعات گوگل، می گوید Plan B خود یک استراتژی است که در راس همه استراتژی ها قرار دارد. نمونه هایی از Plan B می توانند اینها باشند: ذخیره سازی نسخه ای از اطلاعات حیاتی موجود در فضای ابری بر روی فضاهای محلی، آماده سازی محصول جایگزین، برنامه ریزی برای تغییر کانال توزیع، مذاکره اولیه جهت تولید قراردادی، برندسازی مجدد محصول و ...

در مدیریت ریسک نیز این مفهوم در حال گسترش است و به عنوان راهکاری برای کنترل ریسک مورد استفاده قرار می گیرد. در جامعه ما که تغییر قوانین، زیرساختهای اقتصادی و شرایط کاری به آسانی صورت می گیرد، داشتن Plan B یک ضرورت محسوب می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

اختلالهای روانی مدرن

اختلال روانی جدید


سایت معتبر Business Insider دیروز گزارش داد که احتمالا سازمان جهانی بهداشت (WHO) در نسخه جدید اختلالهای روانی که در سال 2018 منتشر خواهد شد، اختلال بازی کامپیوتری را نیز به این لیست خواهد افزود. به این بهانه علاوه بر معرفی شرایط این اختلال، چند بیماری روانی جدید که با گسترش کاربرد تکنولوژی در زندگی روزمره و تغییر ذائقه و رفتار مردم پدید آمده اند، را نیز معرفی می کنیم:


اختلال روانی جدید


1-   اختلال بازی کامپیوتری (Gaming Disorder):

سازمان جهانی بهداشت در پیش نویس لیست اختلالهای روانی، شرایط این اختلال را این سه شرط می داند:

-      اگر شخص در حین بازی کنترل خود را از دست بدهد.

-      اگر شخص بازی کردن را در اولویت زندگی خود و بالاتر از سایر علایق و فعالیتها قرار دهد.

-      اگر این کار به وضوح به تبعات منفی منجر شود.


اختلال روانی جدید

 

2-   وسواس یا اعتیاد گرفتن سلفی (Selfitis):

اصطلاح سلفیتیس اولین بار در یک خبر جعلی ابداع شد. اما این خبر جعلی باعث شد تا توجه محقیقن به این موضوع جلب شود و بلافاصله چندین پژوهش دانشگاهی بر روی آن آغاز شد. در پژوهشی که در دانشگاه ناتینگام صورت گرفت و نتایج آن در مجله معتبر سلامت روان و اعتیاد منتشر شد، 6 عامل از جمله توجه خواهی، عزت نفس، رقابت اجتماعی و ... بررسی شد که در نهایت این نتیجه حاصل شد که سلفی گرفتن واقعا گاهی می تواند اختلال منجر شود. خصوصاً آنجا بصورت وسواس یا اعتیاد بروز کرده و سبب افزایش اعتماد به نفس شود. اصل مقاله را می توانید در اینجا بخوانید.

 

برای آنکه به آثار این اعتیاد پی ببرید بد نیست نگاهی به آمار فراوان سوانح و مرگ و میرهای ناشی از سلفی گرفتن نگاهی بیاندازید. در اینجا می توانید لیست کامل (تا آنجا که در خبرها آمده است) این سوانح را از اکتبر 2011 تاکنون ببینید.

جدول زیر مقایسه آماری مرگ و میرهای ناشی از سلفی گرفتن  را در مقایسه با سایر موقعیتها مانند حمله کوسه، سقوط هواپیما و ... در سال 2015 نشان می دهد:


اختلال روانی جدید


نمودارهای زیر نیز آمار کشته شدگان را در سالهای 2014 و 2015 بر اساس موقعیت جغرافیایی و علت سانحه نشان می دهند:


مرگ و میر سلفی


مرگ و میر سلفی

 

3-   اختلال وسواس فکری عملی ولوم (VOCD):


اختلال روانی جدید

این اختلال که البته هنوز در لیستهای رسمی نیامده است، بیانگر اشتغال فکری و عملی با این موضوع است که عدد ولوم (بلندی صدا) دستگاههای صوتی و تصویری روی اعداد رُند مانند 5، 10، 15، 20  یا 10، 20، 30 و ... یا برعکس روی اعداد غیر رُند تنظیم شده باشد و درغیر صورت فرد با اضطراب برای تغییر عدد بلندی صدای آن مواجه می شود.


اختلال روانی جدید

 

4-   اختلال دزدی جبری قلم (Kleptopenia یا Kleptopenamania):

اختلال دزدی جبری (Kleptomania) که گاهی جنون سرقت نیز نامیده می شود، به احساس اجبار و اقدام کردن به دزدی اشیا کم ارزش یا اشیایی است که فرد به آنها نیاز ندارد و در واقع به انگیزه مالی صورت نمی گیرد . مثل شخصیت ماری در سریال برکینگ بد. اما گاهی در محیطهای اداری کسانی هستند که علاقه خاصی به برداشتن قلم و خودکار دیگران و جمع آوری آنها در میز و کشوی خود دارند. این افراد احتمالا به اختلال جدید کلپتوپنیا دچار هستند.


منابع: + و + و + و + و + و +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

مورد عجیب ایرانی ها

شخصیت هیجانی نمایشی ایرانی ها

چند وقتی هست که موضوعی فکرم را به خود مشغول داشته است:

-      چطور می شود که یکسال مردم ما دیوار مهربانی بسازند و آنرا به ممالک غرب و شرق صادر کنند و سال بعدش از آن دیوارهای مهربانی فقط دیوارهایش مانده باشد؟ مهربانی رفته است یا مهربانان نیستند؟

-      چه می شود که مردمی که شهره به فرهنگ دوستی و مهمان نوازی اند و به آن می بالند، به فحاشی و هتاکی در فضای مجازی هم مشهور شوند؟

-      چرا در ایران اگر به کسی بگویی شاخ اینستاگرام، خدای هکینگ یا ته معرفت قند در دلش آب می شود ولی کاربر فعال،  کارمند ماهر یا انسان شریف چنگی به دل نمی زند.

-      و هزاران مثال دیگر و دیگر ...


شخصیت هیجانی نمایشی ایرانی ها


از دوستانم که می پرسم، می گویند ما ایرانیها کلاً جوگیر هستیم. یا ما ملت افراط و تفریطیم. ولی آیا اینها از لحاظ علمی معنایی دارند؟ فکر می کنم از منظر جامعه شناختی این موضوع گسترده است و دانشگران خود را طلب میکند. اما اجازه دهید از دیدگاه روانشناختی نگاهی به آن بیاندازیم.

حتما شنیده اید که در بررسی شخصیت، یکی از شخصیتهای نمادین، شخصیت هیجانی-نمایشی (Histrionic) است.  این شخصیت با توجه خواهی (Attention-Seeking) یا تاییدخواهی (Approval-Seeking) و هیجان شدید ولی سطحی و زودگذر مشخص می شود. شخصیت نمایشی دوست دارد به هر بهایی طرف توجه باشد. برای او فرق نمی کند در هیات عزاداری باشد یا در مجلس پایکوبی. او به هر روش می خواهد که در مرکز محفل باشد. این شخصیت ممکن است هم کتاب در جستجوی زمان از دست رفته را در دست داشته باشد و هم عضو کانال تلگرامی شنگول آباد باشد. یک روز کتاب بی شعوری خاویر کرمنت بخواند و به به و چه چه کند و فردایش اتوموبیلش را وسط خیابان پارک کند و با قفل فرمان به عابر پیاده حمله کند.


شخصیت هیجانی نمایشی ایرانی ها


حتماً تا اینجا به شباهت شخصیت هسیتریونیک با آدمهای ابتدای مطلب پی برده اید. به نظر می رسد نیمرخ شخصیت هیجانی-نمایشی در کشور ما بالاست. حال پرسش اصلی این است: چه باید کرد؟

می دانید که مولفه های شخصیت پایدارند و به سادگی نمی توان آنها را تغییر داد. اما توصیه ما به شخصیتهای هیجانی-نمایشی اینهاست:

نخست اینکه پیش از هر تصمیم و انجام هر کاری این پرسشها را از خود بپرسید:

-      آیا من در تصمیم خود احساسی عمل نکرده ام؟

-      آیا دلایل من برای انجام این کار کافی هستند؟

-      دلایل من چه هستند؟

دوم اینکه بدانید این احساس همیشه هم بد نیست. اگر این حس در شما زیاد است، می توانید آنرا به انگیزه مبدل کنید تا بتوانید:

-      بهترین معلم باشید.

-      بهترین ورزشکار باشید.

-      بهترین بازیگر باشید.

-      و سایر فعالیتهایی که جنبه دیده شده را در خود دارند.

نکته اینجاست که فراموش نکنید، احساسی و مقطعی تصمیم نگیرید.


شخصیت هیجانی نمایشی ایرانی ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری