موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

درباره زبان بدن

زبان بدنجمله ای معروف (ظاهراً از ویل راجرز) در زبان انگلیسی وجود دارد که می گوید: شما برای ایجاد تاثیر اولیه بر یک شخص تنها یک شانس دارید و همانطور که می دانیم این تاثیر اولیه بیش از همه به ارتباط غیرکلامی و زبان بدن بستگی دارد.

زبان بدن دروازه ارتباطی به فراسوی کلمات است که نشان می دهد شما چگونه می اندیشید و چه احساسی دارید. بنابراین بالا بردن توانایی در این حوزه کمک می کند که نخست خودتان را بهتر بشناسید و زبان بدن خود را تحت کنترل درآورید و دیگر آنکه دیگران را بهتر درک کنید که هر دو باعث بالا رفتن تعامل شما با سایرین خواهد شد.

شاید شما قانون معروف 7 – 38 – 55 شنیده باشید. این قانون که برگرفته از یک تحقیق معتبر روانشناسی است، می گوید: 55% از ارتباط فرد با دیگران به وضعیت بدنی و تیپ ظاهری مربوط است. 38% از آن به لحن کلام و تن صدای فرد بازمیگردد و تنها 7% از ارتباط به کلمات گفته شده بستگی دارد. با این همه این بدان معنا نیست که کلمات اهمیت چندانی ندارند. زیرا هدف اصلی ارتباط ایجاد بستر لازم برای انتقال مفاهیم از طریق کلمات است. به بیان دیگر اگر شما وضعیت بدنی مناسبی داشته باشید، آنگاه تن صدا و لحن کلام اهمیت می یابد و اگر لحن بیان و تن صدا هم مناسب باشد، آنگاه کلمات اهمیت می یابند.

قانون ۵ ۳۸ ۵۵

قانون دوم در زبان بدن قانون 3C است: به این معنا که در تفسیر علایم زبان بدن باید به 3 چیز دقت کنید: زمینه (Context)، تجانس و تناسب (Congruence) و خوشه یا گروه (Cluster). به طور ساده تر برای هر نشانه بدنی شما باید در زمینه فرد، در کنار سایر نشانه ها و در تناسب با موقعیت اقدام به تفسیر کنید و نمی توانید بسادگی هر عمل را بصورت جدا و مستقل در نظر بگیرید. مثلاً دست به سینه ایستادن همیشه به معنای حالت دفاعی نیست و ممکن است به معنای احساس سرما در شخص باشد.

نکته مهمی که در آموختن زبان بدن وجود دارد این است که از آنجا که بسیاری از عکس العملهای بدن بر روی ماهیچه ها بصورت ناهشیار صورت می گیرد، تغییر و جعل کردن آنها کار دشواری است و با تحریف تنها می توان نمود آنرا کمتر کرد. هر چه تخصص شما در زبان بدن بالاتر رود، افراد تواناتری را می توانید تحلیل و تفسیر کنید و سرنخهای ریزتری را تشخیص دهید. ولی به قول معروف احساسات همیشه از جایی نشت می کنند. مولوی می گوید:

هر اندیشه که می پوشی درون خلوت سینه

              نشان و رنگ اندیشه ز دل پیداست بر سیما

برای آنکه در زبان بدن متبحر شوید، نیاز به تمرین دارید. سعی کنید در خانه، در محیط کار، اتوبوس، تاکسی و ... در جهره و حالت بدنی افرادی که می بینید، دقت کنید و نشانه ها را کشف کنید.

پیش از انکه سراغ نشانه های زبان بدن برویم لازم است با تعریف حالت باز و بسته در این سیستم آشنا شوید. در زبان بدن باز دستها عوماً در حالتی هستند که کف دست دیده می شود که بدین معناست که شما ترسی از افشای مسایل درونی خود ندارید. شاید برای شما جالب باشد که بدانید بسیاری از رهبران سیاسی از این نکته در سخنرانیهای خود استفاده می کنند. علاوه بر آن در زبان بدن باز، ارتباط چشمی با مخاطب وجود دارد و پاها و وضعیت بدن در حالت آزاد قرار می گیرد.

زبان بدن باز بسته

زبان بدن بسته حالتی است که در آن فرد بدن خود را جمع می کند و کوچکتر به نظر می رسد و در واقع بدن خود را در برابر تهدیدات محافظت می کند. این حالت می تواند با نزدیک کردن اندامهای مختلف بدن اتفاق بیافتد یا با صلیبی کردن دستها و پاها حاصل شود. همچنین در این حالت شخص هنگام صحبت ارتباط چشمی پایینی برقرار  می کند و حتی گاهی چشمهای خود را می بندد.

بطور کلی زبان بدن باز معنای راحتی و زبان بدن بسته معنای ناراحتی می دهد.

به عنوان تمرین خود را در حالت بسته قرار دهید و توجه کنید چگونه خلقتان تغییر می کند. سپس افراد دیگر را تحت نظر قرار دهید و ببینید چه برداشتی از آنها دارید. بعد همین کار را درحالت باز انجام دهید و تفاوت را بسنجید. فراموش نکنید که طبق تحقیقات متعدد بدن و ذهن تاثیرات دوسویه بر یکدیگر دارند.

با مقدمات گفته شده اکنون سراغ برخی از نشانه ها می رویم:

-      چانه جلو آمده: نشانگر مردی با اندکی تستوسترون بیشتر است. تستوسترون اغلب ما را به یاد عضله می اندازد ولی بر اساس مطالعات رواشناس رفتاری پیتر کولت چانه جلو آمده نشانگر مسئولیت پذیری بیشتر است. این افراد معمولاً به مسئولیتهای کم قانع نیستند.

-      گزیدن لبها: گاهی می بینیم که یک چهره معروف ناچار به پذیرش اشتباه خود می شود. در این حالت اگر دقت کنید، لبها غنچه شده یا به سمت داخل گزیده می شوند. طبق تحقیقات جو ناوارو متخصص زبان بدن این کار پاسخی تکاملی است که هنگام اظهار پشیمانی یا پذیرش خطا صادر می شود و از تکامل پاسخ خوردن غذای فاسد ایجاد شده است و به ما کمک می کند با شرایط یا عواطف منفی کنار بیاییم.

-      دست دادن: احتمالاً شما هم شنیده اید که محکم دست دادن در ایجاد رابطه مثبت خصوصاً برای اولین ملاقات بسیار موثر است. تحقیقات نشان می دهند که افرادی که ضعیف دست می دهند یا باصطلاح دستشان مثل ماهی مرده است، به عنوان افراد ضعیف تلقی می شوند.

چرخاندن دست به گونه ای که دست شما بالا قرار گیرد نیز نشانه ای بر تسلط است. کشیدن دستها به سمت خود نیز علامت دیگری از تسلط است که چندین بار توسط دونالد ترامپ در دیدارهای رسمی استفاده شد. در این بازی قدرت، شخص با کشیدن طرف مقابل به فضای نزدیک خود، در واقع فضای خصوصی او را به خطر می اندازد. درباره فضای خصوصی این توضیح لازم است که هر فرد فضای خصوصی خود را  به چهار حوزه تقسیم می کند که بصورت فاصله قطری مشخص می شوند. دیگران بر حسب جایگاه خود در یکی از این چهار حوزه قرار می گیرند. این حوزه ها عبارتند از: فضای زوجین، فضای خانواده و دوستان، فضای اجتماعی و فضای عمومی. تعریف فواصل این حوزه ها برای فرهنگهای گوناگون و همچنین خانمها و آقایان متفاوت است اما بطور میانگین از این قرار است: تا 45 سانتیمتر فضای زوجین، از 46 تا 120 سانتی متر فضای خانواده و دوستان، از 121 سانتی متر تا 360 سانتیمتر فضای اجتماعی مانند همکاران و ... و از 361 سانتیمتر به بالا فضای عمومی. معمولاً وقتی کسی در فاصله ای کمتر از حوزه خود قرار گیرد، مغز آنرا به عنوان تخطی از هنجار تلقی می کند و شخص احساس ناامنی می کند.

-      ابروها: در زبان بدن ابروها اهمیت زیادی دارند. مطالعات دین آرچر رواشناس نشان می دهد که نشانه های ابرو از نشانه های نیمه پایینی صورت موثقتر هستند. برای آنکه به اهمیت آن پی ببرید لازم است یادآوری کنیم نیمه پایینی صورت شامل تمام نشانه های دهان از جمله خنده، فشردن دندانها و لبخند و ... هم هست.

اصطلاح درخشش ابرو به معنای بالابردن ابرو است که خانمها برای جذابتر شدن استفاده می کنند و در واقع باعث می شود چشمان آنها بهتر دیده شود.

دکتر پاول اکمن روانشناس معروف مطالعات دامنه داری بر روی حالات مختلف چهره انجام داده است و به نتایج زیر درباره ابرو رسیده است:

در زمان تعجب ابرو شکل هلال می شود. عصبانیت با پایین آوردن لبه داخلی ابرو و غم با ابروی پایین آمده و بالارفتن لبه داخلی ابروها مشخص می شوند.



Anger-Eyebrow

-      انگشتان:  وقتی انگشتان دو دست روی هم قرار می گیرند، دست حالت یک قلعه پیدا می کنند. این حالت نشانگر این است که شما با یک شخص باهوش، علاقمند و قایل اطمینان طرف هستید. به همین دلیل است که این حالت انگشتان در بین سیاستمداران، متفکران و چهره ها نیز بسیار محبوب است. برای آزمودن آن بد نیست کلمه Steepled Hands را در تصاویر گوگل جستجو کنید و خودتان نتیجه را ببینید. البته اگر می خواهید از این حالت انگشتان در مذاکره با شخص دیگری استفاده کنید متوجه باشید که استفاده ناگهانی در میانه صحبت به این معناست که شما اعتمادتان را به مکالمه از دست داده اید.

درباره انگشتان در زبان بدن تحقیقات فراوانی صورت گرفته است. علاوه بر حالت قلعه ای که نشانگر قابلیت اعتماد است، بر اساس مطالعات جو ناوارو، اگر شخص در هنگام مکالمه انگشت شستش بالا باشد بیشتر احتمال دارد که شخصی قابل اعتماد باشد.

-      فیگور قدرت: مطابق تحقیقاتی که در دانشگاه هاروارد انجام شده است، ایستادن در حالتی که در آن پاها به اندازه عرض شانه باز و دستان روی کمر قرار دارند، تستوسترون را شبیه سازی می کند. این حالت به فیگور قدرت (Power Pose) معروف است و یک حالت تکاملی باز است. زیرا حیوانات نیز به هنگام جنگ یا جفتگیری و ... که می خواهند قدرت خود را به رخ بکشند، پرها یا کرکها یا دست و پاهای خود را باز می کنند و حداکثر فضای ممکن را اشغال می کنند. البته فیگور قدرت انواع دیگری نیز دارد و مدلهای مشهور نیز از آن استفاده می کنند.

-      جمع شدن یا حالت بسته: همانطور که قبلاً گفتیم این حالت را وقتی می پذیریم که از موضوعی احساس ناراحتی می کنیم یا می خواهیم چیزی را پنهان کنیم. به عنوان مثال وقتی پا را روی پا می اندازیم یا دست به سینه می نشینیم.

-      باز کردن پاها: تانیا واکارکولسمساک محقق فوق دکترای دانگاه یو سی برکلی می گوید: برای مردان نشستن با پاهای باز نشانه ای از تسلط یا جذابیت است. کسانی که در قرار ملاقاتها به حالتهای گسترده می نشینند، در مقایسه با کسانی که این کار را نمی کنند، تمایل دارند جذابتر به نظر برسند. البته این موضوع برای خانمها درست نیست. در واقع این کار برای مردان علامتی از ثروت به شمار می آید. مشابه آنچه خانمها با زیورآلات می کنند.

-      نشان دادن کف دست: اگر شما می خواهید شنوندگان سخنرانی شما را بیاد آورند، با دستان باز صحبت کنید. کف دست باز نشانگر اطمینان است. مطالعات نشان می دهند اگر شما مطلبی را با دستان باز بیان کنید، تعداد بیشتری از مردم آنرا صادقانه می دانند و در مقابل اگر شما کف دست خود را بپوشانید، به نظر می رسد شما مطلبی را پنهان می کنید.

دستان مشت شده می تواند علامتی بر عصبانیت و دستان گره خورده می تواند نشانه ای بر بی قراری باشد.

-      پوشاندن دهان: چه در حال بازی باشید چه در حال مذاکره و چه در زندگی روزمره، یکی از راههای فهمیدن دروغ این است که ببینیم شخص دهان خود را با دست می پوشاند. البته پوشاندن دهان اغلب در کودکان اتفاق می افتد و در نوجوانان تبدیل به دست مالیدن به اطراف دهان و ریشها و در بزرگسالان تبدیل به حرکتی مخفی تر و پیچیده تر نظیر خاراندن کنار صورت یا بینی می شود.

-      تقلید آینه ای: آیا تا به حال توجه کرده اید کسی زبان بدن شما را کپی می کند؟ به عنوان مثال وقتی شما پاهای خود را قلاب می کنید، او هم همین کار را می کند. وقتی دست به سینه می نشینید، او هم دست به سینه می نشیند. نگران نباشید او نمی خواهد ادای شما را درآورد بلکه بطور ناهشیار به شما می گوید، شما عالی هستید.

تحقیقات بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان مانند ییل و اموری نشان می دهند که ما وقتی به صورت آینه ای از کسی تقلید می کنیم که احساس پیوستگی نسبت به او داریم. این عمل معمولاً ناهشیار است و طرفین هیچ یک بدان متوجه نمی کنند. تقلید آینه ای می تواند از دوران کودکی آغاز شود. زیرا بخشی از یادگیری کودکان از طریق تقلید است و از این راه همدلی را می آموزند و احساسات دیگران را درک می کنند.

-      چشم و نگاه: لئوناردو داوینچی می گوید: چشم آینه روح است. زیرا چشم بهترین ابزار برای شناخت و در عین حال کنترل، انتقال مفاهیم و همچنین ناکام سازی و نادیده گرفتن دیگران است. بطور کلی اگر کسی در هنگام صحبت ارتباط چشمی برقرار نمی کند یا نگاه خود را می دزدد، می خواهد چیزی را پنهان کند. سایت معتبر Psychology.com در مقاله می نویسد: وقتی شخصی به سمت چپ نگاه می کند، در حال به خاطر آوردن چیزی است در حالیکه اگر در حین صحبت خود یا دیگری به سمت راست نگاه می کند در حال فکر کردن به چیزی خلاقانه تر است: دروغ، کنایه، لطیفه و .... البته این جهتها برای افراد چپ دست برعکس هستند. نکته دیگر آنکه اگر کسی بدون پلک زدن و بصورت مستقیم به شما نگاه کرد در حالیکه سرش اندکی به یک سو خم شده است، نیز ممکن است تمام حقیقت را بیان نکند.

مردمک چشم نیز یکی از راههای صحبت با زبان بدن است. در افراد شاد و هیجانزده، مردمک چشم گشاد می شود. برعکس در فرد عصبانی مردمک چشم کوچک می شود. اکارت هی رییس سابق بخش روانشناسی دانشگاه شیکاگو و آمارا هس متخصص زبان بدن اتساع مردمک را با نشان دادن تصاویر مختلفیی از قبیل غذاهای خوشمزه، تصاویر دلپذیر، تصویر ناخوشایند و ... کد گذاری کردند و توانستند حالات مختلف از قبیل عصبانیت، ناراحتی، شادی، ترس و ... را با میزان گشادی مردمک از هم تشخیص دهند.

از سوی دیگر تحقیقات متخصص زبان بدن، بلیک ایسمن نشان می دهد اگر شخصی از لحاظ عاطفی هیجانزده باشد، بیشتر پلک می زند. بطور متوسط افراد حدود 6 تا 10 بار در دقیقه پلک می زنند. بنابراین اگر متوجه شدید کسی به طور مشخص بیش از حالت معمول در حضور شما پلک می زند، شاید به شما علاقمند باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

تروما و مغز

شاید تا بحال با افرادی که دچار سانحه شده اند یا مورد تجاوز قرار گرفته اند، برخورد کرده باشید. این افراد تقریباً نمی توانند هیچ خاطره دقیقی را از اتفاق به یاد آورند و گاهی دچار اختلال حواس، کابوس شبانه و یا افسردگی می شوند. و حتی در موارد پیشرفته تر ممکن است دچار اختلالات شدید روانی مانند مسخ واقعیت یا اسکیزوفرنی شوند. سوانح رانندگی، تجاوز و ... نمونه هایی از تروما هستند. تعریف دقیقتر تروما را خواهیم دید. اما سوال اصلی این است که چه اتفاقی در مغز رخ می دهد که شخص نمی تواند به سادگی آنرا فراموش کند و بر آن فائق آید؟

ابتدا اجازه دهید نگاهی کلی به ساختار مغز بیاندازیم. مغز انسان از سه قسمت تکاملی تشکیل شده است:


اختلال استرس پس از سانحه


-      مغز باستانی که در اصطلاح تخصصی مغز خزندگان (Reptilian Brain) نامیده می شود. قدیمی ترین قسمت مغز است و از زمان اجداد خزنده انسان وجود داشته است. نقش آن برقرار سازی کارکردهای حیاتی بدن است. مثلاً کنترل گردش خون و ...

-      سیستم کناری  یا جانبی (Limbic System) این قسمت نیز بخش غریزی مغز به حساب می آید و عواطف و مهمتر از آن با لذت سر و کار دارد. به عنوان مثال اگر شما سگی را نوازش کنید، احساس لذت می کند و ناخودآگاه دم خود را تکان می دهد.

-      نئوکورتکس یا قشر جدید مغز: این بخش از مغز جایگاه منطق، تصور، برنامه ریزی و کنترل است و همانطور که انتظار داریم، پیچیده تر است. اما نکته جالب این است که علیرغم پیچیدگی و پردازش بالا، از آنجا که این بخش مغز هشیار عمل می کند، از سایر قسمتهای مغز کندتر است.

وقتی مساله بقاء و زندگی در میان است، بخشهای اولیه مغز (مغز باستانی و سیستم کناری)، بخش هشیار مغز را نادیده می گیرند.


اختلال استرس پس از سانحه

آمیگدال یک قسمت کلیدی در سیستم کناری مغز است. این عضو وظیفه ایجاد و ارسال آلارم خطر را بر عهده دارد. همانگونه که می دانیم 3 پاسخ ممکن در مقابل خطر ناگهانی وجود دارد: مبارزه کردن (Fight)، فرار کردن (Flight) و در جای خود خشک شدن (Freeze).

اختلال استرس پس از سانحه

اختلال استرس پس از سانحه

اختلال استرس پس از سانحه

وقتی آلارم خطر به صدا در می آید، خون و اکسیژن به ماهیچه ها هدایت می شوند، آدرنالین در بدن جاری می شود و همه سیستمهایی که نقشی اساسی در بقا ندارند، خاموش می شوند.

عضو دیگری که از زنگ خطر دستور می گیرد، هیپوکامپ است. بطور معمول وظیفه هیپوکامپ، ایندکس کردن خاطرات است به گونه ای که ما بعداً بتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم. اما در زمان خطر هیپوکامپ ایندکس کردن خاطرات را متوقف می کند که البته همین امر باعث می شود بعداً دسترسی به خاطرات دشوار شود. در عوض هیپوکامپ شروع به پمپ کردن کورتیزول می نماید. مهمترین خاصیت کورتیزول این است که باعث توقف احساس درد می شود و ما می توانیم روی نجات و بقاء تمرکز کنیم.


اختلال استرس پس از سانحه

مکانیزمی که شرح آن داده شد، یک سیستم ایمنی سنتی، تکاملی و البته سریع است که بدن به شکلی زیرکانه برای محاظت از خود بکار می گیرد.

 برای آنکه عملکرد قسمتهای مختلف مغز را بهتر متوجه شویم، مثالی می زنیم:

فرض کنید شما در کافی شاپ در حال صرف قهوه هستید. مغز باستانی ضربان قلب شما را مدیریت می کند. لذت نوشیدن قهوه توسط سیستم کناری پردازش می شود و نئوکورتکس مغز شما در حال برنامه ریزی برای کارهای آتی است. حالا فرض کنید کسی ناگهان از پشت، با جسمی سخت به سر شما ضربه ای وارد کند. چه اتفاقی می افتد؟ در این حالت بطور ناخودآگاه آمیگدال فعال شده و زنگ خطر را به صدا درمی آورد. پاسخی که شما می دهید به مغز منطقی شما بستگی ندارد بلکه به بخشهای غریزی مغز برمی گردد.


اختلال استرس پس از سانحه

ضربه خوردن از پشت سر نمونه ای از تجربه سانحه ای یا تروما است. وقایع دیگر نیز می توانند تروما ایجاد کنند. مانند: جنگ، تجاوز، تصادف با اتوموبیل و .... تروما وقتی اتفاق می افتد که شخص با واقعه ای خارج از کنترل غافلگیر می شود. در این حالت مغز غریزی کنترل کامل بدن را بر عهده می گیرد.

تروما می تواند به PTSD (Post Traumatic Stress Disorder) یا اختلال استرس پس از سانحه منجر شود. اجازه دهید این مفهوم را با ذکر مثالی روشن کنیم. فرض کنیم در خانه ای به طور معمول خانم خانه مسئولیت مدیریت داخلی و حفظ نظم خانه را برعهده دارد. ناگهان حادثه ای اتفاق می افتد. مثلاً سیم برق یکی از تجهیزات الکتریکی ناگهان آتش می گیرد. پدر خانواده به سرعت مدیریت امور را در دست گرفته و بعد از قطع فیوز مربوطه و دور کردن اعضای خانواده، دوشاخه برق را از پریز خارج می کند. بعد از مدتی اوضاع به حالت عادی بازمیگردد و خانم دوباره کنترل را در دست می گیرد. در عین حال هر دو به موضوع تکرار مجدد اتفاق، حساس هستند و در صورت استشمام بوی سوختگی مرد سریعاً عمل می کند تا حادثه دوباره اتفاق نیافتد. پس از چند روز این حساسیت نیز از بین می رود. تا اینجا مشابهت مثال را با عملکرد مغز دیدیم. اما اگر حادثه وسیعتر و دامنه تر باشد، چه اتفاقی می افتد؟ مثلا اگر آتش سوزی تمام خانه را دربرگیرد؟ مسلماً اوضاع در کوتاه مدت -و یا حتی هرگز - به حالت معمول بازنمی گردد. این اتفاق دقیقاً همان PTSD است.

حال دوباره به ساختار مغز بر می گردیم. در اینجا چند نکته دیگر وجود دارد:

-نخست آنکه پس از تروما مغز تلاش می کند اوضاع را به حالت عادی بازگرداند. بنابراین سعی می کند خاطرات پراکنده را مجدداً ایندکس بندی کند و مدتی آشفتگی کاملاً طبیعی است. اما اگر این آشفتگی یا درستتر نشانه های اختلال بیش از یک ماه بطول بیانجامند، می گوییم شخص درگیر PTSD شده است.

- دیگر آنکه اگر تروما خیلی شدید باشد، آمیگدال حساس شده و ممکن است بارها و بارها با تحریکهای کوچک و معمولی فعال شود. از سوی دیگر مفز خاطرات شدید تروما را با کلمه کلیدی خطر ایندکس می کند و بنابراین در کوچکترین خطر، خاطرات بیاد آورده می شوند.

- اگر تروما چندین بار اتفاق بیافتد مثل کودکانی که مورد آزار جنسی مکرر قرار می گیرند، PTSD پیچیده شکل می گیرد. زیرا مغز هنوز بر مشکل اول فائق نیامده است که مشکل دوم اتفاق می افتد. در این حالت مانند اینکه مغز اتصالی کرده باشد، تجربه تروما با هر ماشه چکان (Trigger) تکرار می شود. آلارم فعال شده و خاطرات که در مغز کناری هستند، تجربه می شوند. این ماشه چکان می تواند هر چیزی باشد: یک رنگ یا بوی خاص، یک صدا، یک احساس خاص و ...

اختلال استرس پس از سانحه

خب گفتیم که مطابق مرجع اختلالات روانی، اگر نشانه های اختلال حداقل یک ماه باقی بمانند، آنرا به عنوان PTSD تشخیص می دهیم. اما این نشانه ها چه هستند؟

-      افسردگی

-      گریه بسیار زیاد

-      و یا در آنسوی طیف بی احساسی کامل (Numbness)

-      کابوس شبانه

-      فلاش بک (تجربه مجدد تروما)

-      استرس

-      احساس بیماری

-      شرم یا گناه

-      عدم توانایی در کسب لذت جنسی

-      کناره گیری اجتماعی

-      حساس شدن به ماشه چکانها

از طرف دیگر این نشانه ها می توانند به مشکلات دیگری منجر شوند. مانند:

-      سوء مصرف الکل و داروهای فراموشی

-      آسیب زدن به خود

-      گسستگی از واقعیت

برخی از نشانگان می توانند مخصوص به ترومای خاص باشند. مثلاً برای کسانی که مورد آزار دهانی قرار گرفته باشند، ممکن است ترس از دندانپزشکی اتفاق بیفتد.  نشانه دیگری که بسیار مشاهده می شود این است که شخص دیگر شبیه حالت قبلی خود نیست و گاهی حالت گوش بزنگی پیدا می کند.

نکته مهمی که باید بدان توجه شود این است که افراد با یکدیگر متفاوتند و شما نمی توانید پیش بینی کنید که تروما چه تاثیری بر هر فرد خواهد گذاشت و حتی در یک فرد نیز ممکن نشانه ها از یک روز به روز دیگر تغییر کنند.

سوالی که بسیار پرسیده می شود این است که در برخورد با فردی که درگیر تروما شده است، چه باید کرد؟ و چطور می توان فهمید چه اتفاقی افتاده است؟

نخست آنکه اگر مشاهده کردید که شخص در حالتی بسر می برد که که از خاطرات تروماتیک پریشان شده است، سعی کنید با سوالات ساده و غیرحمایتی او را به اینجا و اکنون بازگردانید. سوالاتی مانند آیا تشنه هستی؟ یا یک لیوان آب می خواهی؟ و ...

دیگر آنکه انتظار یک داستان خطی و منطقی نداشته باشید. بپرسید اکنون چه چیزی را به یاد می آوری؟ سعی کنید سوالات به شکلی باشد که از قسمت غریزی مغز به سمت قسمت منطقی حرکت کنید. مثلاً بپرسید چه چیزی را به صورت فیزیکی احساس کردی؟ یا چه چیزی دیدی؟ (بجای آنکه بپرسید چه اتفاقی افتاد). حتی می توانید اتفاقات را از شخص جدا کنید. به گونه ای که انگار شخص فیلمی را مشاهده کرده است.

نکته آخر اینکه تمام این حالات واکنشهای طبیعی مغز برای حفاظت از خود است. با این نگاه سعی کنید شواهد لازم را خودتان پیدا کنید.

منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

آنچه کودکان در مدرسه نمی آموزند (قسمت سوم)

کیفیت و مسئولیت در کودکان

مهارت سوم: کیفیت و مسئولیت پذیری: شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که چرا ما دو مقوله کیفیت و مسئولیت پذیری را در یک عنوان آورده ایم. باید بگوییم که هرچند این دو مفاهیمی جدا از هم هستند ولی بسیار در هم تنیده و مرتبطند. چرا که کودک از طریق مسئولیت پذیری و درونی سازی انگیزه انجام کارها، کیفیت انجام کارها را بالا می برد. به عبارت بهتر مسئولیت پذیری یعنی پذیرش و انجام کامل و درست یک کار. و واضح است که تنها از این طریق می توان به کیفیت در یک کار رسید. اجازه دهید ابتدا کمی درباره کیفیت صحبت کنیم.

کیفیت در کودکان

در قسمتهای پیشین درباره مدیریت زمان و هزینه با هم گفتگو کردیم. اگر با اصول مدیریت پروژه آشنا باشید می دانید که زمان، هزینه و کیفیت سه راس یک مثلث هستند و مهمترین عوامل موثر در مدیریت پروژه را تشکیل می دهند. بطور مشابه آموختن مفهوم کیفیت، در کنار دو مفهوم دیگر پایه های موفقیت کودک در زندگی را تشکیل می دهند. والدین وظیف دارند کاری کنند که کودک به کیفیت انجام کار حساس شود و میان انجام کار بصورت سرسری و باکیفیت تفاوت قایل شود. نکته مهم دیگر این است که در مدیریت پروژه همواره باید بین زمان، هزینه و کیفیت تعادل برقرار شود تا نقطه بهینه بدست آید. به عبارت دیگر تاکید بیش از حد بر یک یا دو عامل ممکن است به از دست دادن عوامل دیگر منجر شود. در اینجا نیز ما باید به کودک خود بیاموزیم که کیفیت در هر کار به چه معناست و تا چه اندازه ای اهمیت دارد و علاوه بر آن کودک باید یاد بگیرد که برای بدست آوردن کیفیت مناسب و قابل قبول چه میزانی از زمان و هزینه موردنیاز و قابل قبول است. تاکید بیش از حد بر کیفیت بدون توجه به عوامل دیگر باعث می شود قسمتی از مغز کودک که در لوپ پیشانی قرار دارد و وظیفه بازداری را بر عهده دارد، مختل شده و احتمال ابتلا به اختلالهایی نظیر وسواس و عقاید متعصبانه و ... افزایش یابد.

در کنار آشناسازی کودک با کیفیت کار لازم است مسئولیت انجام کار و حفظ کیفیت را به کودک واگذار نماییم. والدین باید کم کم کارهای مربوط به کودک را به خود او واگذار کنند. برخی از مسئولیت هایی که کودک در سنین مختلف می تواند برعهده گیرد، از این قرارند:

مسئولیت در کودکان

-      در دو سالگی شستن دست و صورت و شانه زدن موها (با کمی کمک)

-      در سه سالگی لباس پوشیدن (با کمی کمک)

-      در چهار سالگی جمع کردن اسباب بازی های خارج از اتاق و انتقال به اتاق خود

-      در پنج سالگی خارج کردن و پهن کردن لباسهای شسته شده توسط ماشین لباسشویی

-      در شش سالگی مرتب کردن اتاق و وسایل خود و حمام کردن به تنهایی

-      در هفت سالگی جارو زدن با جاروبرقی، گرم کردن غذای کنسرو شده، درست کردن تخم مرغ آب پز، آماده کردن وسایل مدرسه و ...

نکته مهم دیگر درباره سالهای ابتدای دبستان است. پدر و مادر باید بر انجام تکالیف و آماده سازی وسایل مدرسه کودک نظارت داشته باشند ولی مسئولیت انجام آنرا بر عهده فرزند قرار دهند. بسیاری از والدین شکایت می کنند که فرزندشان از انجام وظایف درسی خود طفره می رود. بیاد داشته باشید که تا زمانی که شما بیش از فرزندتان نگران انجام این وظایف هستید، کودک خود را برای انجام این مسئولیت آماده نمی بیند.

مسئولیت در کودکان

در قسمتهای بعد درباره سایر مهارتها صحبت خواهیم کرد.

منبع: +


مطالب مرتبط:
آنچه کودکان در مدرسه نمی آموزند (قسمت اول)
آنچه کودکان در مدرسه نمی آموزند (قسمت دوم)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری