موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

کودکی تا کجا همراه ماست؟

سالهای ابتدایی زندگی


استاد بی بدیل غزل و نثر آهنگین پارسی، سعدی شیرین سخن، که معلم اخلاق و تربیت گذشتگان تا به امروز هم است، در گلستان و در باب تاثیر تربیت می گوید:

هر که در خردیش ادب نکنند                          در بزرگی فلاح از او برخاست

چوب تر را چنانکه خواهی پیچ                          نشود خشک، جز به آتش راست

و این اشارتی است به آنکه تاثیرات چند ساله اول زندگی بیش از هر دوره دیگری است. اما پرسش اینجاست که میزان این تاثیر تا چه اندازه است و دامنه آن تا کجاست؟

زیگموند فروید که پایه گذار روانشناسی علمی شمرده می شود، معتقد است آنچه کودک در 3 سال نخست زندگی تجربه می کند، بیش از 95 درصد آینده او را می سازد. امروزه اما – خصوصاً با پیدایش نظریه های انسانگرایی که بر اختیار و مسوولیت فرد تاکید می کنند- از میزان این تاثیر کاسته شده است. برای روشنتر شدن موضوع بهتر است سه حوزه مختلف را از هم تفکیک کنیم:

-         اول، پژوهشهای بسیار زیادی نشان می دهند که مراقبت فعال و پاسخگو به کودک در 2 سال ابتدایی زندگی – خصوصاً در 6 ماهه نخست- تاثیر فراوانی در نگاه مثبت و احساس امنیت فرد دارد.

-         دوم، توجه نامشروط و درست به کودک در بازه 2  تا 7 سالگی، تاثیر بسیار زیادی در کاهش مشکلات رفتاری کودک داشته و رعایت قوانین و رفتار صحیح او را در اجتماع پیش بینی می کند.

-         سوم، پژوهشهای جدید نشان می دهند که هر چند 3 سال نخست زندگی برای شکل گیری مولفه های هوشی دوره ای بحرانی به حساب می آید، اما تغییر در آنها تا پایان عمر همچنان ممکن است. طبق تحقیقی جدید که بصورت طولی روی 32 سال زندگی 243 نفر صورت گرفت و نتایج آن در سال 2014 به چاپ رسید، سبک زندگی و تعامل می تواند حدود 10 درصد موفقیتهای آکادمیک افراد را پیش بینی کند که این عدد کمتر از میزان مورد انتظار مطابق نظریه های پیشین بود.

منبع: +


تاثیرات دوران کودکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

ترس‌هایمان را پشت در نگذاریم

مدیریت ترس


-         آیا برای ترسیدن زیادی پیر نیستی؟

-         تو می توانی برای هر چیزی پیر باشی ولی برای ترسیدن هیچ کس پیر نیست  

(بریده ای از دیالوگ فیلم تنها در خانه)

چند وقت پیش در جلسه ای یکی از همکارانم می گفت، ما به عنوان درمانگر باید ترسهایمان را پشت در اتاق مشاوره بگذاریم و داخل شویم. از آنجایی که برای تجربه و دانش تخصصی این همکار، ارزش و احترام زیادی قائلم، بر خودم فرض کردم که کنکاش بیشتری در موضوع داشته باشم و بعد جمع‌بندی و نتیجه گیری بکنم.

اگر دقت کرده باشید، برای ترس واژه های گوناگونی در زبانهای مختلف وجود دارد. به عنوان مثال در زبان فارسی خوف، بیم، واهمه، باک، پروا، دهشت، مهابت، هراس و .... واژه هایی کمابیش برابر با ترس هستند. این موضوع نشان می دهد که ترس همواره یکی از دغدغه‌های بشر بوده و هست. پیش از این در اینجا درباره تفاوت ترس با استرس و همچنین اضطراب (تشویش) صحبت کرده ایم و در اینجا آنچه مدنظر ماست فقط ترس است.

با این مقدمات دو نکته وجود دارد:

اول: همانطور که می دانید مغز از نظر تکاملی دارای 3 سطح است: مغز نخستین که از دوران خزندگان وجود داشته و وظیفه اصلی آن حفظ بقاء و مقابله با خطر است، لایه دوم مغز که در پستانداران مشترک است و وظیفه اصلی آن درک و پردازش احساسات و عواطف است و لایه عالی یا قشر بالایی مغز که مختصص انسانها ( و برخی پستانداران عالی مانند میمون‌ها یا دلفین‌ها) بوده و پردازش‌های انسانی و منطقی از جمله برنامه ریزی و کارکردهای اجرایی و ... در آن صورت می گیرد. در هر یک از این لایه های مغز نیز ترسهایی وجود دارد. ترس‌های اولیه مانند ترس از حیوانات، ترس از افتادن، درگیری و .... که ترسهای بقاء هستند. ترسهای ثانویه در لایه عواطف مانند ترس از دست دادن، ترس از مردن و ... که می توانیم آنها را ترسهای احساسی نامگذاری کنیم و ترسهای لایه عالی که شامل ترس از ورشکست شدن، ترس از نرسیدن به قرار و .... که می توانیم آنها را ترسهای منطقی بنامیم. ترسهای لایه آخر دغدغه هایی هستند که در انسانها وجود داشته و به نوعی شاخصه انسان متفکر به شمار می آیند و اگر شکل وسواسی به خود نگیرند عموماً مثبت هستند. بنابراین نکته اول این است که در برابر هر نوع ترس تشخیص دهیم این ترس در کدام لایه از مغز اتفاق می افتد.

دوم: امروزه برای فرمول‌بندی ترس‌ها مبحثی تحت عنوان مدیریت ترس (Fear Management) مطرح شده است که از مدیریت ریسک در کسب و کارها الگو گرفته است. در مدیریت ریسک یک فرآیند 5 مرحله ای وجود دارد که شامل برنامه ریزی، شناسایی ریسکها، ارزیابی ریسکها، اداره کردن و در نهایت پایش ریسکها می باشد. در مدیریت ترس نیز تقریباً همین مراحل وجود دارند. بطور خلاصه مدیریت ترس به این ترتیب است:

1)       در مرحله اول برنامه ای برای شناسایی ترسهای قرار دهید. این برنامه می تواند بصورت شخصی صورت گیرد یا به همراه متخصص انجام شود.

2)       در مرحله دوم ترسها را یک به یک شناسایی کنید. مشخص کنید هر یک از ترسها در کدام لایه مغز هستند. چه زمانی فعال می شوند؟ آیا مثبت هستند یا منفی؟ و ... برای شناسایی بهتر ترسها می توانید آنها را نامگذاری کنید.

3)       در مرحله سوم باید ترسها ارزیابی شوند. در این مرحله شدت ترسها، احتمال فعال شدن ترس و تاثیر منفی آنها را بدست می آوریم. بهتر است به آنها عددی از یک تا 10 اختصاص بدهیم. نکته

4)       در مرحله بعد 3 عدد بدست آمده را در هم ضرب می کنیم. ترسهایی اولویت دارند که نتیجه بدست آمده عددی بزرگ باشد و سعی می کنیم برای آنها فکری بکنیم. سایر ترسها معمولاً اهمیت ندارند.

5)       در مرحله آخر می کوشیم ترسهای خود را تحت کنترل داشته و از در جای مناسب از آنها استفاده کنیم.

به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری بحث باید گفت، ترسها می توانند مثبت یا منفی باشند و این موضوع ممکن است در شرایط مختلف تغییر کند. بنابراین مهم این است که ترسهای خود را بشناسیم و کنترل آنها را تا حد امکان به دست گیریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری