موضوعات روان فن آوری (PsychoTech)، اختلالات و متخصصان روانی

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

سیناپس

سیناپس


امروز می خواهیم درباره انتقال سیناپسی صحبت کنیم. بیشتر ارتباط بین نورونها در ساختار مخصوصی به نام  سیناپس اتفاق می افتد. سیناپس فضایی است که دو نورون آنقدر به هم نزدیک شده اند که سیگنالهای شیمیایی می توانند از یکی به دیگری منتقل شوند. در واقع نورونها کاملا به هم متصل نیستند بلکه با فضایی میکروسکوپی به نام شکاف سیناپسی (Synaptic Cleft) از هم جدا می شوند. عرض این شکاف حدود 40 نانومتر است. برای مقایسه بد نیست بدانید ضخامت موی معمولی انسان حدود 75 هزار نانومتر است.

سیناپس


نورونی که سیگنال را ارسال می کند، نورون پیش سیناپسی و نورونی که که سیگنال را دریافت می کند، نورون پس سیناپسی نام دارند. در نورون پیش سیناپسی سیگنالهایی شیمیایی وجود دارد که انتقال دهنده عصبی نامیده می شوند که در بسته های کوچکی به نام کیسه (Vesicle) قرار دارند. در کیسه حاوی هزاران مولکول انتقال دهنده عصبی است. وقتی که نورون پیش سیناپسی با بوسیله پتانسیل عمل تحریک می شود، کیسه ها با غشا پیش سیناپسی برخورد می کنند و محتویات آنها در شکاف سیناپسی آزاد می شود.

در شکاف سیناپسی، انتقال دهنده های عصبی با گیرنده های موجود در غشای پس سیناپسی تعامل می کنند. آنها به گیرنده می چسبند و می توانند احتمال فعال شدن نوورن پس سیناپسی و شلیک پتانسیل عمل را بالا برده یا برعکس آنرا پایین بیاورند.

سیناپس


مرحله بعدی این است که مولکولهای انتقال دهنده عصبی از شکاف سیناپسی پاکسازی شوند. این کار از سه طریق صورت می گیرد:

-      بعضی از آنها به سادگی بوسیله پروسه ای که تخلیه نامیده می شود، پاکسازی می شوند.

-      در برخی موارد انتقال دهنده های عصبی در پروسه ای به نام بازجذب (Reuptake) به نورون پیش سیناپسی باز می گردند و دوباره توسط نورون پیش سیناپسی بازیاقت و بسته بندی شده و آماده مصرف می شوند.

-      در برخی موارد نیز آنزیمها، انتقال دهنده های عصبی را در هم می شکنند و سپس اجزای حاصله می توانند دوباره به نورون پیش سیناپسی بازگردانده شوند تا انتقال دهنده های بیشتری بسازند.


منبع: +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

نورون: سلول عصبی

امروزه تخمین زده می شود که مغز هر یک ما از حدود 85 میلیارد نورون تشکیل شده است. نورون یک سلول عصبی است که در واقع واحد پایه سیستم عصبی محسوب می شود. اگر چه نورونها در شکلها و اندازه های مختلف وجود دارند، ولی معمولا در کتب مرجع به صورت زیر ساده سازی  و معرفی می گردند:


ساختار نورون


ساختار سمت چپ آن کمی شبیه درخت به نظر می رسد. شاخه های این درخت دندریت نامیده می شوند. دندریتها بخشهایی هستند که نورون از طریق آنها اطلاعات لازم را کسب می کند گیرنده های روی دندریت به گونه ای طراحی شده اند که سیگنال ها (علایم) را از دیگر نورونها دریافت کنند. این عمل بوسیله مواد شیمیایی به نام انتقال دهنده های عصبی (Neurotransmitters) انجام می پذیرد. سیگنالهای دریافتی از دندریتها باعث ایجاد تغییرات الکتریکی شده که در ناحیه ای از نورون که به نام سوما (Soma) یا بدنه سلول نامیده می شود، تفسیر می شوند. سوما هسته نورون را در برگرفته است که آن نیز حاوی DNA یا مواد ژنتیکی سلول عصبی است.

سوما همه اطلاعات دندریتها را گرفته و آنها را با هم در ناحیه ای به نام برآمدگی آکسون (Axon hillock) قرار می دهد. اگر سیگنالی که از دندریت رسیده به اندازه کافی قوی باشد،سیگنال به بخش بعدی به نام آکسون فرستاده می شود. در این قسمت سیگنال، پتانسیل عمل نامیده می شود. پتانسیل عمل در طول آکسون که با مایلین پوشیده شده است، سفر می کند. مایلین ماده ای ایزوله کننده است که از تضعیف سیگنال جلوگیری می کند. سفر پتانسیل عمل در پایانه آکسونی که گاهی دگمه سیناپسی نیز نامیده می شود، به پایان می رسد. وقتی سیگنال به پایانه آکسونی می رسد، می تواند باعث آزاد شدن انتقال دهنده عصبی شود.

وقتی انتقال دهنده عصبی از پایانه آکسونی یک نورون آزاد می شود، با گیرنده روی دندریت های نورون بعدی تعامل می کند و به همین ترتیب سیگنال از نورونی به نورون دیگر انتقال می یابد تا به مقصد برسد.

منبع: +


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

شخصیتهای دیسنی و اختلالات روانی

اختلالات روانی شخصیت های دیسنی

چند وقتی هست که با اکران سینمایی و پخش دی وی دی فیلم برادرم خسرو در شبکه خانگی بحث درباره اختلال دوقطبی داغ شده و حتی به محافل غیرتخصصی مانند دورهمی های دوستانه یا خانوادگی هم کشیده شده است. به نظر من این اتفاق خوبی است. زیرا ضمن آشنایی عامه مردم با این اختلال روانی، داغ و ننگ (Stigma) این بیماری نیز کمرنگتر می شود. با این اندیشه به فکر افتادم که معرفی کوتاهی بر فیلمهایی مانند این فیلم یا فیلم ذهن زیبا ( که درباره فردی با اختلال اسکیزوفرنی است) داشته باشم. در جستجو در وب به مطلبی برخوردم که کاراکترهای برخی انیمیشنهای شرکت دیسنی را از حیث بیماریهای روانی بررسی کرده بود. بد ندیدم این مطلب را به فارسی برگردانم.

 

10 شخصیت دیسنی با اختلال روانی جدی:


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


1-   السا (فروزن):

السا قادر است برف و یخ را تولید و کنترل کند. به همین دلیل همیشه از این می ترسد که مبادا به کسانی که دوستشان دارد آسیب برساند. به نظر می سرد السا به آگورافوبیا یا هراس از مکانهای شلوغ مبتلا باشد.

آگورافوبیا از جمله اختلالهای اضطرابی است که در آن فرد از حضور در مکانهای شلوغ و بسته و جاهایی که در آنها امکان گریز سریع وجود نداشته باشد، هراس دارد و همواره می ترسد کنترل خود را از دست بدهد.

علاوه بر آگورافوبیا، السا مبتلا به اختلال دیگری هم هست که باعث می شود قلعه ای یخی برای خود بنا کند: پارانویا یا اختلال بدگمانی. السا با این کار می خواهد خود را از گزند و آسیب دیگران در امان نگه دارد.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


2-   پو خرسه (وینی د پو):

هر کس که کارتون پوخرسه را دیده باشد، می داند که او همیشه در اطراف کندوها و کوزه های عسل می گردد و وقتی به عسل می رسد، کنترل خود را از دست می دهد و آنقدر عسل می خورد که به دردسر بیافتد. با اینکه پوخرسه شخصیتی دوست داشتنی و معصوم است ولی به نظر می رسد که از اختلال پرخوری روانی (Binge Eating) رنج می برد.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


3-   کاپیتان هوگ (پیتر پان):

در همه انمیشنهایی که کاپیتان هوگ حضور دارد، تمساحی هم هست که او را دنبال می کند. این تمساح یک ساعت را بلعیده است که کاپیتان هوگ از تیک تاک آن نزدیک شدن تمساح را متوجه می شود. علاوه بر آن، این تمساح یک دست کاپیتان هوگ را نیز خورده است. این حادثه یک سانحه کامل را برای کاپیتان هوگ رقم زده است و بنابراین کاپیتان هوگ از اختلال استرس پس سانحه (PTSD) رنج می برد. درباره اختلال PTSD قبلاً در اینجا صحبت کرده ایم.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


4-   اسکار (شیرشاه):

اسکار مثالی کلاسیک از دو اختلال روانی همراه (کاموربید) است:

شخصیت خودشیفته با شخصیت ضداجتماعی در کاراکتر او ترکیب شده اند. او هیچ توجهی به دیگران و حقوق آنها ندارد. او برادرش را بدون عذاب وجدان می کشد و سعی می کند پسرعمویش سیمبا را هم از بین ببرد.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


5-   ملکه شیطانی (سفیدبرفی و هفت کوتوله):

ملکه شیطانی در انمیشن سفیدبرفی و هفت کوتوله نیز یک مثال کلاسیک برای شخصیت خودشیفته است. او معتقد است که زیباترین و جذابترین زن در روی زمین است و دایماً از آینه جادویی خود تایید می گیرد. روزی که آینه می گوید سفیدبرفی زیباترین خانم دنیاست است، ملکه شیطانی قصد کشتن او را می کند.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


6-   بل (دیو و دلبر):

بل کودکی سختی داشته است. او مادرش را در کودکی از دست داده است و با پدری نامتعارف زندگی می کند. عشق بی حد و حصر او به کتاب و کتاب خواندن باعث شده است که او را در دهکده، دختری عجیب و غریب و مرموز قلمداد کنند.

وقتی که بل توسط دیو گرفتار شد، به جای فرار شروع به همدردی با دیو کرد و این نشان می دهد که او به نشانگان استکهلم (Stockholm Syndrome) دچار شده است. سندرم استکهلم وقتی اتفاق می افتد که شخصی با گروگانگیر خود احساس همدلی و همحسی می نماید و به او در رسیدن به اهدافش کمک می کند.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


7-   دیو (دیو و دلبر):

در انمیشن دیو و دلبر، دیو نیز شخصیت نامتعادلی دارد. خشم بسیار در رفتار او کاملاً آشکار است. خشمی که در اثر تبدیل او از شاهزاده ای مغرور به دیوی کریه منظر حاصل شده است و  در دراز مدت به تنهایی و افسردگی بدل شده است.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


8-   خرگوش سفید (آلیس در سرزمین عجایب):

هر بار که خرگوش سفید را در انیمیشن آلیس در سرزمین عجایب می بینیم، او برای انجام کار یا جلسه ای مهم عجله دارد. خرگوش سفید نه تنها از اضطراب آشکار رنج می برد، بلکه درگیر وسواس فکری-عملی نیز هست. زیرا اگر چیزی از جای خود برداشته شود، از نظر خرگوش هرج و مرج بزرگی اتفاق افتاده است.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


9-   ایور الاغه (وینی د پو):

هر کس که ایور الاغه در کارتون پو خرسه را می شناسد، می داند که او همیشه در حال نق زدن و شکایت کردن از بلاهایی است که بر سر او می بارد. کاملاً مشخص است که ایور الاغه به افسردگی و اختلال بدبینی مبتلا است.

زیباترین نکته درباره ایور الاغه این است که دوستانش او را همانگونه که هست می پذیرند و انتظار ندارند او به خاطر آنها تغییر کند.


اختلالات روانی شخصیت های دیسنی


10-                  آریل (پری دریایی کوچک):

آریل به عنوان پری دریایی نوجوان مشکلات زیادی دارد. زیرا عاشق یک انسان شده است. کنجکاوی او درباره انسانها هربار توسط پدرش سرکوب شده است. ولی این سرکوبی نتیجه عکس داده و بدل به علاقه او به جمع آوری و دزدیدن اشیایی درباره انسانها شده است. این موضوع او را کاندیدای اختلالات احتکار (Hoarding Disorder) و دزدی اجباری (Kleptomania) می کند. درباره کلپتومانیا نیز قبلاً در اینجا صحبت کرده ایم.

در نهایت آریل فکر می کند که بدنش باید تغییر کند و به انسان مبدل شود. در اینجا نیز ابتلای او به اختلال بدشکلی بدنی (Body Dysmorphic) مطرح می شود. در بدشکلی بدنی، فرد نسبت به یک یا چند عضو بدن خود حساسیت و نارضایتی دارد و این نارضایتی به اندازه ای برایش اشتغال فکری ایجاد می کند که در زندگی طبیعی او اخلال ایجاد می شود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری

نوروفیدبک چیست (قسمت دوم)

نوروفیدبک


تا اینجا دانستیم که امواج مغزی در هر حالت یا برای هر اختلال تغییر می کنند. به عنوان مثال:

اختلال بیش فعالی/عدم توجه یا همان ADHD به افزایش دامنه موج تتا و در نتیجه تسلط این موج در نواحی خاصی از مغز می انجامد. حال این پرسش مطرح می شود که اگر این به روشی دامنه موج تتا را کاهش دهیم، آیا نشانه های اختلال نیز کاهش پیدا می کنند؟  خوشبختانه پاسخ به این سوال مثبت است. در واقع احتمال دارد فعالیت غیرطبیعی مغز باعث بروز این اختلال شده باشد.

حال سوال دیگر این است که چگونه می توان موج تتا را در مغز تغییر داد؟ پاسخ این است که روشهای تهاجمی و غیرتهاجمی مختلفی برای تغییر فعالیت نواحی مغزی وجود دارد. مثلاً می توان با ایجاد میدان مغناطیسی در اطراف ناحیه مغزی، دامنه موج تتا را کاهش داد. به این روش TMS (Transcranial Magnetic Stimulation) می گویند. روش دیگر ایجاد میدان الکتریکی در اطراف یک ناحیه مغزی است که به TES موسوم است.


نوروفیدبک

اینها روشهای نسبتاً تهاجمی هستند. زیرا ما امواج مغزی را بوسیله ابزارهای بیرونی تغییر داده ایم. روش دیگری که کمتر تهاجمی است این است که به مغز یاد بدهیم که در آن ناحیه امواج تتا با دامنه کمتری تولید کند. این روش نوروفیدبک نام دارد. ما با فیدبکی که به مغز می دهیم آنرا در جهت لازم آموزش می دهیم.

شاید حالا از خودتان بپرسید که چگونه می توان مغز را آموزش داد؟ اصول یادگیری مغز همان است که برای یادگیری دیگری اتفاق می افتد. یعنی به محض آنکه دامنه موج تتا پایین آمد، به مغز پاداش می دهیم. مغز خیلی زود می فهمد که این امر تصادفی نیست و خود را با آن تطبیق می دهد.به این روش شرطی سازی عاملی (Operant Conditioning) می گویند. تعلیم دهنگان حیوانات این روش را به خوبی می شناسند. زیرا آنها نیز از این روش برای تربیت حیوانات استفاده می کنند. مثلاً در قفس پرنده ای یک دکمه آبی رنگ قرار می دهند. به محض آنکه پرنده بطور تصادفی به دکمه نوک زد، به او غذا می دهند. بعد از چند بار که این عمل اتفاق افتاد، پرنده رابطه نوک زدن به دکمه آبی و دریافت غذا را می فهمد و آنرا بصورت آگاهانه بکار می برد. یعنی هر وقت گرسنه شد، به دکمه آبی ضربه می زند. در اینجا پاداش دریافت غذا است. در نوروفیدبک پاداش می تواند ادامه پیداکردن یک فیلم متوقف شده یا گذر از یک مرحله در بازی باشد.


نوروفیدبک

در عمل در روشهای فوق تنها روی یک موج مغزی کار نمی کنند. مثلاً در ADHD به جای آنکه هدف این باشد که دامنه تتا کاهش یابد، کم شدن نسبت دامنه موج تتا به بتا را هدف قرار می دهند. به عبارت دیگر کاهش تتا (کاهش خیالپردازی) و همزمان افزایش بتا (افزایش تمرکز).

نکته پایانی که لازم است گفته شود این است که علی رغم تاثیرات مثبت نوروفیدبک در درمان بسیاری از اختلالات روانی، این روش هنوز هم در ابتدای راه قرار دارد و از طرف دیگر مانند بسیاری از متدهای درمانی دیگر بهتر است در ترکیب با سایر روشهای شناخته شده بکار رود.

تصویر زیر نقاشی یک کودک مبتلا به ADHD را طی درمان با فیدبک نشان می دهد.


نوروفیدبک بیش فعالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پیمان عنبری